وفادار...(اثر سیمین بهبهانی)

بگذار که در حسرت دیدار بمیرم در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن بگذاز بدلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار گه چون شمع کنم پیکر خود آب در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
بگذار چو خورشید گذارنده ی مسفام در دامن شب با تن تبدار بمیرم
بگذار شوم سایه ی ایوان بلندت سویت خزم و گوشه ی دیوار بمیرم
میمیرم ازاین درد که جان دگرم نیست تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم
تا بوده ام ای عشق وفادار تو بودم بگذار بدانگونه وفادار بمیرم
+ نوشته شده در جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۸۷ ساعت 0:29 توسط شیون بیصدا
|
سلام ای رهگذر با نگاه بی انتهایت به عمق تک تک حروف و واژه هایم بنگر و آرام آرام مرا همراه با این صفحه ورق بزن... و بعد به رسم روزگار مرا و عمق نوشته هایم را به دست فراموشی بسپار...