همه چیز از عشق

روزهاي گذرا   
                                             
روزها در گذرند
اما سبزي نگاهت پابرجاست
دريچه چشمانت را باز كن
كه سخن هاي نگفته را دريابد
غم اندرون را برون ريز با مرواريد دلت
نگاهت
مثل آيينه صاف و مثل دريا آرام
دلت با نگاهت عريان شود
عرياني كه از هر پوشيده اي محجوب تر
آيا دلت صداي نگاهم را نمي شنود
صدايي كه سالها بي تحرك مانده
صدايي كه از مسير راه بريده
صدايي كه با نداي دلت آرام مي گيرد
آرامش كن
آرامش كن
 

 فرزانه تر از من محال است!!!

 وقتی احساس می کنی شخصی فرزانه است و شادمان-تصور عادی بر این است که این شخص باید مزدور باشد.چطور ممکن است شخصی فرزانه تر از خود شما باشد؟به همین   سبب انتقادها شروع می شود.
  هر بار که با شخص فرزانه ای مواجه می شوید-بلافاصله شروع به عیب جویی می کنید-شروع می کنید به یافتن عیب و علت هایی در او. به طریقی می خواهید او را به زیر بکشید.او نمی تواند فرزانه باشد.نمی توانی باورش کنی."پاتانجالی " از شادی و شعف می گوید-زیرا شما اگر به فرزانه ای عیب جویی کنی-به این نکته می رسی که فرزانگی در این جهان عملی نیست.آن وقت احساس راحتی به شما دست می دهد.آن وقت شما آسوده خاطر به راههای اهریمنی خود می روید-چون که هیچ کس فرزانه نیست-همه مثل خود من هستند-حتی بدتر از من.برای همین است که اینهمه تهمت زده می شود-این همه انتقاد و عیب جویی و اتهام.
  اگر کسی بگوید" این شخص زیباست" شما بلافاصله انگشت عیب جویی را به سمت او بلند می کنی.طاقت نداری-چون اگر شخصی فرزانه و نیکو باشد و شما نباشید-خودخواهی شما فرو می پاشد. و آن وقت این حس در شما زنده می شود که " باید خودم را عوض کنم." که کاری بس دشوار است.
  راه ساده تهمت بستن و عیب جویی کردن است- انتقاد کار ساده ای است.ساده این است که بگویی " نه! ثابت کن! چه می گویی! حرفی را که می زنی اول ثابت کن!" و اثبات فرزانگی ساده نیست. ولی رد و انکار هر چیزی ساده است.
  مردم چیزهای منفی را به سادگی باور می کنند چون که نفس با کوچک کردن دیگران احساس بزرگی می کند.

 بنویس نامه نویس

بنویس نامه نویس حرف های خوب خوب بنویس
بنویس وقتی تو نیستی دیگه انگار چیزی نیس
بنویس نامه نویس
اگه عاشقانه نیس حرف های بهتر بنویس
اگه خندش میگیره گریمو از سر بنویس
بنویس نامه نویس
بنویس خواستنم از جنس گل ابریشمه
بنویس پاکی من ، پاکی نور و شبنمه
همه دوست داشتنم و قطره به قطره بنویس
بنویس قصه زیاده ، ولی کاغذ م کمه
بنویس خواستن من شمردنی نیس ، بنویس
بنویس دل که به خاک سپردنی نیس، بنویس
بنویس خسته شدم ، اون قده خسته که نگو
همه دلتنگی من که گفتنی نیس،بنویس
ننویس ، نه ننویس ، هر چی که گفتم ننویس
ننویس ، نه ننویس ،هر چی دلت خواست بنویس
ننویس چون که براش نامه ها تکراری شده
چیزی از من ننویس ، فقط براش راست بنویس
نامه نویس ، راست بنویس ............ راست بنویس
در آیینه اشک .......
 
بی تو، سی سال ، نفس آمد و رفت
این گرانجان پریشان پشیمان را
کودکی بودم ، وقتی که تو رفتی اینک،
پیرمردیست ز اندوه تو سرشار هنوز
شرمساری که به پنهانی ، سی سال به درد،
در دل خویش گریست.
نشد از گریه سبکبار هنوز!
آن سیه دست سیه داس سیه دل، که  تو را،
چون گلی، با ریشه،
از زمین دل من کندو ربود،
نیمی از روح مرا با خود برد
نشد این خاک بهم ریخته هموار هنوز!
ساقه ای بودم پیچیده به آن قامت مهر
ناتوان، نازک،ترد،
تند بادی برخاست،
تکیه گاهم افتاد،
برگ هایم پژمرد.........
بی تو ، آن هستی غمگین دیگر،
به چه کارم آمد یا به چه دردم خورد؟
روزها طی شد از تنهایی مالامال ،
شب، همه غربت و تاریکی غم بود و خیال.
همه شب ، چهره لرزان تو بود،
کز فراسوی سپهر،
گرم می آمد در آیینه اشک فرود .
نقش روی تو ، درین چشمه، پد یدار، هنو
تو گذشتی و شب و روز گذشت.
آن زمان ها،
            به امیدی که تو، بر خواهی گشت ،
پای هر پنجره، مات
می نشستم به تماشا ، تنها،
گاه بر پرده ابر ،
گاه در روزن ماه،
دور، تا دورترین جاها میرفت نگاه،
باز میگشتم تنها ، هیهات!
چشم ها دوخته ام بر در و دیوار هنوز
بی تو سی سال نفس آمد و رفت
مرغ تنها ، خسته ،خون آلود .
که به دنبال تو پر پر میزد،
از نفس می افتاد .
در قفس می فرسود،
ناله ها میکند این مرغ گرفتار هنوز!
رنگ خون بر دم شمشیر قضا می بینم !
بوی خاک از قدم تند زمان می شنوم !
شوق دیدار توام  هست ،
                                چه باک
به نشیب آمدم اینک ز فراز،
به تو نزدیک ترم ، می دانم.
یک دو روزی دیگر ،
از همین شاخه لرزان حیات ،
پرکشان سوی تو می آیم باز .
دوستت دارم
                   بسیار،
                                 هنوز.....!                                                                        

 نه ، نه

باور نمی کنم
رفتن ، نشانه پایان حرف نیست
می خواستم بگویمت آیا
شنیده ای
حرفی که از نگاه عاشق من
                  در تو جاری است؟
آیا شنیده ای که
هزاران نوشته ام
از ناشنیده های تو و
      دردهای خود ؟
پاسخ به نامه های من آیا نمی دهی؟
نه ، نه
باور نمی کنم
که تو هم مثل دیگران
سبزی سبزه های دلم را لگد کنی
نه ، نه
باور نمی کنم .....
در تو تمام خوبی باران حضور داشت
من با نگاه تو عاشق شدم رفیق
             با ور نمی کنی؟
آیا مگر که این همه
شعر و کلام و حرف
یکبار هم به گوش تو
             آیا نمی رسد؟
نه ، نه
باور نمی کنم ....
حالا تمام مردم این شهر واقفند
دیوانه ای که نامه
برای تو می نوشت
روی تمامی دیوارهای شهر
  مردی ست که
    با نگاه تو عاشق شده رفیق ....
نه ، نه
باور نمی کنم
که تو از من بریده ای
  آن حرفهای قشنگ و نگاه را
بالای دفتر مشق رفاقتم
تا بود ، نام تو بود و
نبوده است جز تو
برای معنی عاشق شدن کسی ....
رفتی ولی
به نشان تو مانده است
در ذهن خاطره ام نقش زنده ای ؛
این جمله که باید دوباره گفت :
رفتن ، نشانه پایان عشق نیست
بعد از تو دردهای دلم تازه تر شدند
من سالهاست
       که بعد از تو عاشقم !

آنگاه

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟. بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟

دوست خوب من
! سلام
 
گریه ها امانم را بریده اند. می خواهم حرف بزنم. دلم آنقدرگرفته است، که می خواهم به اندازه هزارقرن گریه کنم. می خواهم نباشم. حس می کنم جایی ازقلبم سوراخ شده است. خسته ازتو نیستم . خسته ازهیچ کسی نیستم. خسته از دوستی ها و دشمنی ها نیستم. خسته ازاین همه دوری هستم.
فاصله آدمها نسبت بهم آنقدرزیاد شده است، که گویی کسی، کسی را درک نمی کند.کسی صدای " دوستت دارم " های کسی را هم نمی شود.همه روابط به قدر پوسته تخم مرغی ،ظریف و ضعیف و شکننده شده است.
صداقت ،کمترخریداری دارد.معامله ،به زیور و زینت و ظاهراست. صداقت را جوابی جز ناسزاگویی های بی رحمانه هیچ نیست. جای دوست و دشمن عوض شده است. خاطر کسی را که بخواهی خاطرت را پریشان وخط خطی می کند.
یا باید مثل همه باشی ، یا اگر مثل کسی نباشی ، لابد مشکلی داری. یا دیوانه ات می پندارند، یا عقب افتاده. بی تمدن.
دلم گرفته است. از خودم. از خودم، که می ترسم مثل دیگران باشم.
تنهایی آدمها با تعدادی ازاشیا ازجنس من یا تو پرنمی شود. جای خالی تنهایی آدمها را کسانی پر می کنند که بفهمندشان.
ازعشق بالاتر، دوستی است. و از دوستی بالاتر ، فهمیدن است. به عشق کسی نیاز ندارم. به دوستی کسی نیاز ندارم. نیازمند کسی هستم که مرا بفهمد. مرا با همه بدی هایم. مرا با همه دارم ها و ندارم هایم. مرا آنگونه که هستم بفهمد.
گریه ،حتی امان نمی دهد تا .....
بگذریم. حرف بسیار دارم. سکوت ، مرا بیشتر می فهمد تا حرف. سکوت می کنم. اینها که می نگارم ،شرح دلتنگی های من است . نه شرح دلسنگی های دوستان. من هرگز گنجشکی را برای خوردن شکار نکرده ام. هرگز خشم نکرده ام. می خواهم مثل خودم باشم. نمی خواهم کسی باشم ،که کسی یا از من خوشش بیاید، یا تعریف و تمجید مرا بکند. من به تحسین کسی نیاز ندارم. دلم می خواهد کسی ، بودنم را، آنگونه که هستم تحقیر نکند.
 
بغضی سنگین سینه ام را می فشارد.نای گفتن را از من می گیرد.
دیروزها که نه سنم قد می داد ، نه عقلم ، نه زورم، وقتی به کارگری می رفتم سیلی بسیار خوردم . ناسزا بسیار شنیدم. تا زور و زبان دست کسی می افتد سعی می کند قدرتش را نشان بدهد. من از همان روزها تا حالا لبخند تحویل این و آن داده ام. هرگز دست بروی کسی دراز نکرده ام. زبان نیز.
وحالامی خواهم مثل همان دیروزها باشم. ساکت و سربراه. نمی خواهم نه دستم، نه زبانم بد کسی را بخواهد. یا روی کسی بلند شود.کسی را بخاطر آنگونه که هست، تحقیر نمی کنم. حتی اگر مطابق میل و سلیقه و نظر و عقیده ام نیز نباشد.
آنچه نمی پذیرم، زور است. حرف بی منطق است. آزادی تابلویی زیبا نیست که ازدیدن آن لذت ببرم. زهری هم اگر باشد، که دردی را درمان کند ، می نوشمش.آزادی را نه برای خود . نه برای آویزان کردن تابلویش به دیوار زندگی . که برای زیستن مردانه می خواهم.
 
هوای درونم دلتنگ است . دلتنگ. آنچنان دلتنگم که می خوام فقط سکوت کنم. سکوت. سکوت. سکوت.......
گاهی وقتها سکوت همه چیز است. گفته ها سیاهی دفترند . باید از بیرون دادن آنها پرهیز کرد. سکوت، سپیدی درون وحاشیه دفتراست. که نه چشم را می آزارد .نه خاطر کسی را مکدر می کند. دوست خوب کسی است که سپید های دفتردوستی ات را بخواند ، نه آنکه دائم سیاهی هایش را برایت ورق بزند.
هرچیزی اگردرجای خودش نباشد بد است. چه سکوت باشد، چه حرف. گاه ، حرف بد است. گاه سکوت. باید جایش را فهمید. و کسی که می فهمد ، هم برای روزهای همصحبتی ، همدم خوبی است. هم برای روزهای دلتنگی .که فرونپاشی . که زیردست و پای این و آن لگد مال سوء تفاهم ها نشوی.
 
جایش را نمی دانم که درست انتخاب کرده ام یا نه. اما همینجا سکوت می کنم. ازهمین نقطه، در پایان همین سطر.
 
کسی که طعم واقعی تنها بودن را نچشیده باشد از عشق هیچ نمی داند
      آسمان را قاب می  کنم               
                به تو هدیه می دهم
                                 این چشمها قابل تو را ندارند !

 باد ما را خواهد برد

در شب كوچك من افسوس
باد با برگ درختان ميعادي دارد
در شب كوچك من دلهره ويرانيست
گوش كن
وزش ظلمت را ميشنوي؟
من غريبانه به اين خوشبختي مي نگرم
من به نوميدي خود معتادم
گوش كن
وزش ظلمت را ميشنوي ؟
در شب اكنون چيزي مي گذرد
ماه سرخست و مشوش
 و بر اين بام كه هر لحظه در او بيم فرو ريختن است
 ابرها همچون انبوه عزاداران
لحظه باريدن را گويي منتظرند
لحظه اي
و پس از آن هيچ .
پشت اين پنجره شب دارد مي لرزد
و زمين دارد
باز ميماند از چرخش
پشت اين پنجره يك نا معلوم
نگران من و توست
اي سراپايت سبز
دستهايت را چون خاطره اي سوزان در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسي گرم از هستي
به نوازش هاي لبهاي عاشق من بسپار
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد 
 

گفتگو با خداوند

خواب ديدم در خواب با خدا گفتگويی داشتم
خدا گفت :پس ميخواهی با من گفتگو کنی؟
گفتم :اگر وقت داشته باشيد خدا لبخند زد وقت من ابدی است
چه سئوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی ؟
چه چيز بيش از همه شما رو در مورد انسان متعجب می کند؟
خدا پاسخ داد...
اين که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند
عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند
اين که سلا متشان را صرف بدست آوردن پول می کنند
و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند
اين که با نگرانی نسبت به آينده
زمان حال فراموش شان می شود
انچنان که ديگر نه در آينده زندگی می کنند و نه در حال
اين که چنان زندگی می کنند که گويی هرگز نخواهند مرد
و چنان می ميرند که گويی هرگز زنده نبوده اند
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ما نديم
بعد پرسيدم...
به عنوان يک پدر ميخواهيد فرزندان تان چه درس هايی از زندگی را ياد بگيرند؟
خدا با لبخند پاسخ داد
ياد بگيرند که نمی توان ديگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد
اما می توان محبوب ديگران شد
ياد بگيرند که خوب نيست خود را با د يگران مقايسه کنند
ياد بگيرند که ثروتمند کسی نيست که دارايی بيشتری دارد
بلکه کسی است که نياز کم تری دارد
ياد بگيرند که ظرف چند ثانيه می توانيم زخمی عميق در دل کسانی که دوست شان دارند ايجاد کنيم
و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التيام يابد
با بخشيدن بخشش ياد بگيرند
ياد بگيرند که کسانی هستند که آنها را عميقا دوست دارند
اما بلد نيستند احسا سشان را ابراز کنند يا نشان دهند
ياد بگيرند که می شود دو نفر به يک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببينند
ياد بگيرند که هميشه کافی نيست ديگران آنها را ببخشند
بلکه خودشان هم بايد خود را ببخشند
و ياد بگيرند که من اينجام

 به که باید دل داد؟

به که باید دل داد؟
به که باید پیوست؟
و به چشمان که باید خندید؟
به نسیم گذرا
به گل اطلسی و یاس سفید
به کبوتر حرم
یا به مهتاب خدا؟
به که باید پیوست؟
به عبور گل سرخ
یا به تکرار نگاه
یا صدای نفس چلچله ها
یا به یک برگ خزان دیده سرد؟
به که باید دل داد؟
به یکی مرد بزرگ
یا به یک کودک شیطان و شرور
یا به یک نغمه ی شاد؟
به که باید پیوست؟به یکی رود زلال
یا به یک رشته پیچیده کوه
یا به یک کوچ پر از عشق پرستوی قشنگ؟
به که باید خندید؟
به نگاه تر یک پروانه
یا به یک شعله ی مستانه ی شمع
یا به یک روشنی تار دل دیوانه؟
به که باید خندید ؟

به که باید پیوست؟

 

   غوغای عشق

بی یاری تو گذر از کوی عشاق هر گز نتوانم

از بازی دلدار غم در سینه هر گز نتوانم

گر بلبل این گلزار نگردی بی تو خزانم

از بی خبری فراغ تو چون ماه نگرانم

از دوری تو دیده من دگر نا ندارد

در ماتم کده دل دگر صبر و قرار نتوانم

چون سیل خروشانم و سنگین

بر ساحل قلبت طوفان اما نتوانم

من عاشق دیرینه ام و سودای تو دارم

بر عشق تو پایبندم و جز تو هر گز نتوانم

از دوری تو غرق رنج و عذابم

ای آرام جان دگر تاب ندارم

و این منم

زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناک اسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی .
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
 ساعت چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظه ها را میفهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
 زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
 در کوچه باد میآمد
در کوچه باد میآمد
و من به جفت گیری گلها میاندیشم
به غنچه هایی با ساقهای لاغر کم خون
و این زمان خسته ی مسلول
و مردی از کنار درختان خیس می گذرد
مردی که رشته های آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلو گاهش
بالا خزیده اند و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند
-سلام
- سلام
و من به جفت گیری گل ها میاندیشم
 در آستانه فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه می شود به آن کسی که میرود اینسان
صبور ،
سنگین ،
سرگردان .
فرمان ایست داد .
چگونه می شود به مرد گفت که او زنده نیست ، او هیچوقت
زنده نبوده است.
 در کوچه باد میاید
کلاغهای منفرد انزوا
در باغهای پیر کسالت میچرخند
و نردبام
چه ارتفاع حقیری دارد .
 آنها ساده لوحی یک قلب را
با خود به قصر قصه ها بردند
و اکنون دیگر
دیگر چگونه یک نفر به رقص بر خواهد خاست
و گیسوان کودکیش را
در آبهای جاری خواهد رخت
و سیب را که سرانجام چیده است و بوییده است
در زیر پالگد خواهد کرد؟
 ای یار ، ای یگانه ترین یار
چه ابرهای سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدند .
انگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یکروز آن پرنده ها
نمایان شدند
انگار از خطوط سبز تخیل بودند
آن برگ های تازه که در شهوت نسیم نفس میزدند
انگار
آن شعله های بنفش که در ذهن پاک پنجره ها میسوخت
چیزی بجز تصور معصومی از چراغ نبود .
 در کوچه ها باد میامد
این ابتدای ویرانیست آن روز هم که د ست های تو ویران شد
باد میآمد
ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان ، دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سر شکسته پناه
آورد ؟
ما مثل مرده های هزاران هزار ساله به هم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجاد ما قضاوت خواهد کرد .
 من سردم است
من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد
ای یار ای یگانه ترین یار " آن شراب مگر چند ساله بود ؟ "
نگاه کن که در اینجا
زمان چه وزنی دارد
و ماهیان چگونه گوشت های مرا میجوند
چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه میداری ؟
 من سردم است و میدانم که از تمامی   اوهام سرخ یک شقایق وحشی
ز چند قطره خون
چیزی بجا نخواهد ماند .
خطوط را رها خواهم کرد
و همچنین   شمارش اعداد را رها خواهم کرد
و از میان شکل های هندسی محدود
به پهنه های حسی وسعت چناه خواهم برد
من عریانم ، عریانم ، عریانم
مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم
و زخم های من همه از عشق است
از عشق ، عشق ، عشق .
من این جزیره ی  سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذر داده ام
و تکه  تکه شدن ، راز آن وجود متحدی بود
 که از حقیرترین ذره هایش آفتاب به دنیا آمد .
 سلام ای شب معصوم !
 سلام ای شبی که چشم های  گرگ های بیابان را  
به حفره های استخوانی ایمان  و اعتماد بدل میکنی
ودر کنار جویبارهای تو ، ارواح بیدها
ارواح مهربان تبرها را میبویند
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها و صداها میآیم
و این جهان به لانه ی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که ترا میبوسند
در ذهن خود طناب دار ترا میبافند
سلام ای شب معصوم
 میان پنجره و دیدن
 همیشه فاصله ایست
چرا نگاه نکردم ؟
مانند آن زمانی که مردی از کنار درختان خیس گذر میکرد  
 چرا نگاه نکردم ؟
انگار مادرم گریسته بود آن شب
آن شب که من به درد رسیدم و نطفه شکل گرفت
آن شب که من عروس خوشه های اقاقی شدم
آن شب که اصفهان پر از طنین کاشی آبی بود ،
و آن کسی که نیمه ی من بود ، به درون نطفه ی من بازگشته بود
، و من در آینه میدیدش
که مثل آینه پاکیزه بود و روشن بود
و ناگهان صدایم کرد
 و من عروس خوشه های اقاقی شدم
.انگار مادرم گریسته بود آن شب
چه روشنایی بیهوده ای در این دریچه مسدود سر کشید
چرا نگاه نکردم ؟
تمام لحظه های سعادت میدانستند
که دستهای تو ویران خواهد شد
و من نگاه نکردم
تا آن زمان که پنجره ی ساعت
گشوده شد و آن قناری غمگین چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
و من به ان زن کوچک بر خوردم
که چشمهایش ، مانند لانه های خالی سیمرغان بودند
و آنچنان که در تحرک رانهایش میرفت
گویی بکارت رؤیای پرشکوه مرا
 با خود بسوی بستر میبرد
  آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد ؟
آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت ؟
و شمعدانی ها را
در آسمان پشت پنجره خواهم گذاشت ؟
آیا دوباره روی لیوان ها خواهم رقصید ؟
آیا دوباره زنگ در مرا بسوی انتظار صدا خواهد برد ؟
 به مادرم گفتم : " دیگر تمام شد "
گفتم :" همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم "

كودك در چمنزار

كودك نجوا كرد: « خدايا با من صحبت كن » و يك چكاوك آواز خواند ، ولي كودك نشنيد.
پس كودك با صداي بلند گفت : « خدايا با من صحبت كن » و آذرخش در آسمان غريد ، ولي كودك متوجه نشد.
كودك فرياد زد: « خدايا يك معجزه به من نشان بده » و يك زندگي متولد شد ، ولي كودك نفهميد.
كودك نااميدانه گريه كرد و گفت: « خدايا مرا لمس كن و بگذار تو را بشناسم » ، پس خدا نزد كودك آمد و او را لمس كرد.
ولي كودك بالهاي پروانه را شكست و در حالي كه خدا را درك نكرده بود از آنجا دور شد !

 عشق

 عشق مقوله ای است زیستی و دوست داشتن مسئله ای روحانی . در دوست داشتن عنصری معنوی وجود دارد. تا زمانی که عشق به دوست داشتن مبدل نگردد رنج آور خواهد بود و بیش از اینکه تو را به وجد آورد رنج و سختی را نثارت می کند. دلیل این اتفاق نیروی نهفته درعشق نیست  بلکه ناتوانی تو در پالودن و استفاده از آن است . تو هیچگونه مهارتی در این کار نداری تصور تو بر این است که همه چیز همین است و بس در حالی که اینگونه نیست. بگذار عشقت به دوست داشتن مبدل گردد . بگذار عشقت عبادت شود . این دو _ دوست داشتن و عبادت _دو بعد محتمل عشق هستند . اگر کسی را که عاشقش هستی دوست داشته باشی آنگاه عاشق انسانهای بیشتری خواهی شد . عشقت گسترش می یابد و این چرخه بزرگ تر می گردد این یک بعد عشق است. هنگامی که انسانهای فراوانی را دوست بداری و بدون وابستگی بیش از حد به کسی همه را به یک میزان از آن بهره مند سازی بعد دوم عشق ظاهر می شود. بعدی که عبادت نام دارد. عبادت یعنی دوست داشتن کل . لحظه ای که دوست داشتن به قله ی عبادت برسد شخص به ایمان می رسد.

 از خدا خواستم

از خدا خواستم تا دردهايم را از من بگيرد،
خدا گفت: نه!
رها کردن کار توست. تو بايد از آنها دست بکشي.
از خدا خواستم تا شکيبايي ام بخشد،
خدا گفت: نه!
شکيبايي زاده رنج و سختي است.
شکيبايي بخشيدني نيست، به دست آوردني است.
از خدا خواستم تا خوشي و سعادتم بخشد،
خدا گفت: نه!
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوري.
از خدا خواستم تا از رنج هايم بکاهد،
خدا گفت: نه!
رنج و سختي ، تو را از دنيا دورتر و دورتر، و به من نزديکتر و نزديکتر مي کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالي بخشد،
خدا گفت: نه!
بايسته آن است که تو خود سر برآوري و ببالي اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوي.
من هر چيزي را که به گمانم در زندگي لذت مي آفريند از خدا خواستم و باز گفت: نه.
من به تو زندگي خواهم داد، تا تو خود از هر چيزي لذتي به کف آري.
از خدا خواستم ياري ام دهد تا ديگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند.
و خدا گفت: آه، سرانجام چيزي خواستي تا من اجابت کنم!

پروين: سازمان‌ بايد مسئول‌ خدمت‌ باشد، نه‌ دخالت‌ فيفا دادکان‌ را مى‌شناسد نه‌ على‌آبادى‌ را!

آقا از فينال‌ جام‌حذفى‌ بگوييد.
کاش‌ اين‌ مسابقه‌ انجام‌ مى‌شد. مردم‌ از دلشوره‌ انجام‌ اين‌ بازى‌ بى‌طاقت‌ شده‌اند. اى‌ کاش‌ بازى‌ انجام‌ مى‌شد و قال‌ جام‌حذفى‌ کنده‌ مى‌شد، حالا به‌ خاطر يک‌ يا دو بازى‌ نود دقيقه‌اي، اين‌ دو تيم‌ بايد مدل‌ بدنسازى‌ خودشان‌ را عوض‌ کنند. فوتبال‌ حرفه‌اى‌ است‌ آقا محلات‌ که‌ نيست.
سرمنشأ اين‌ مشکل‌ به‌ نظر شما از کجا شروع‌ شد؟
من‌ با کسى‌ تعارف‌ ندارم، همه‌ مشکلات‌ از سازمان‌ شروع‌ شده‌ است. اگر سازمان‌ دخالت‌ نمى‌کرد فدراسيون‌ کار خودش‌ را خوب‌ بلد بود، فيفا دادکان‌ را مى‌شناسد نه‌ على‌آبادى‌ را، بنابراين‌ مسئول‌ فوتبال‌ در اين‌ مملکت‌ و همه‌ جاى‌ ديگر دنيا هم‌ فدراسيون‌ فوتبال‌ است.
پرسپوليسى‌ها هم‌ حق‌ دارند، آنها مى‌گويند نماينده‌ ما در جلسه‌ فينال‌ جام‌حذفى‌ نبوده‌ است!
راست‌ مى‌گويند، بايد از نماينده‌ آنها هم‌ دعوت‌ مى‌شد ولى‌ اين‌ مشکل‌ خيلى‌ بزرگى‌ نيست. پرسپوليس‌ بايد قبول‌ مى‌کرد در يک‌ بازى‌ قال‌ جام‌حذفى‌ را بکند.
خوب، پس‌ تکليف‌ چه‌ بود؟
فدراسيون‌ تصميم‌ گرفته‌ بود و بازى‌ بايد انجام‌ مى‌شد.
على‌ آقا! به‌ هر حال‌ سازمان‌ هم‌ متولى‌ ورزش‌ مملکت‌ است.
بله، ولى‌ کسى‌ که‌ مسئول‌ ورزش‌ مملکت‌ است‌ بايد مسئول‌ خدمت‌ باشد نه‌ مسئول‌ دخالت، شما حق‌ نداريد در کار فدراسيونى‌ که‌ ده‌ ميليارد پول‌ در يک‌ سال‌ مى‌آورد دخالت‌ کنيد. فدراسيونى‌ که‌ مديرش‌ با سواد و اهل‌ فوتبال‌ است‌ و فوتبال‌ ما را در دنيا مطرح‌ کرده‌ است. من‌ به‌ شما مى‌گويم‌ که‌ اين‌ آدم‌ ديگر بايد چه‌ کار کند؟
حالا پرسپوليس‌ بدون‌ دو بازيکن‌ ملى‌پوش‌ کار سختى‌ دارد به‌ نظر شما اينطور نيست؟
قبول‌ ندارم، چون‌ رسول‌ خطيبى‌ در سپاهان‌ خودش‌ به‌ تنهايى‌ يک‌ تيم‌ است‌ و همان‌ قدر که‌ اين‌ دو بازيکن‌ براى‌ پرسپوليس‌ اهميت‌ دارند خطيبى‌ براى‌ سپاهان‌ مهم‌ است.
براى‌ پرسپوليس‌ دو سهميه‌ در جام‌جهانى‌ کفايت‌ مى‌کند؟
نه، به‌ نظر من‌ حق‌ کريم‌ باقرى‌ هم‌ حضور در جام‌جهانى‌ بود.
داستان‌ شرکت‌ آواى‌ شهر ورزش‌ که‌ شما را جزو اعضاى‌ هيأت‌مديره‌ خود مطرح‌ کرده‌ چيست؟
با آقاى‌ يگانه، رفيق‌ هستم‌ و در کل‌ ديدم‌ که‌ مى‌توانم‌ قدم‌ مثبت‌ و کارگشايى‌ بردارم.
جريان‌ سفر حامد به‌ ترکيه‌ چيست؟
مگر حامد مى‌خواهد به‌ ترکيه‌ برود؟
بله، ما حتى‌ قراردادش‌ را هم‌ ديده‌ايم!
اميدوارم‌ نماينده‌ شايسته‌اى‌ براى‌ فوتبال‌ ايران‌ در ترکيه‌ باشد.
ظاهراً‌ انصاريان‌ گفته‌ است‌ که‌ تا شما تيم‌ نگيريد فوتبال‌ بازى‌ نمى‌کند؟
ما که‌ قرار نيست‌ تيم‌ بگيريم، انصاريان‌ هم‌ بازيکنى‌ نيست‌ که‌ روى‌ زمين‌ بماند.
على‌آقا! اگر احياناً‌ روزى‌ آرى‌هان‌ از پرسپوليس‌ برود چه‌ مى‌کنيد؟
بايد يک‌ خارجى‌ ديگر بيايد و در پرسپوليس‌ کار کند، دور من‌ را خط‌ بکشيد.

برانکو: ترکيب‌ تيم‌ملى‌ در آلمان‌ سورپرايز من‌ است‌ نيکبخت‌ مگر جادوگر است‌ که‌ زود خوب‌ شد؟

سرمربى‌ تيم‌ملى‌ ديروز از استقبال‌ زياد تماشاگران‌ از تيم‌ملى‌ خوشحال‌ بود. برانکو نشان‌ داد که‌ براى‌ حضور قدرتمندانه‌ در جام‌جهانى‌ برنامه‌هاى‌ ويژه‌اى‌ در سر دارد. او اينگونه‌ به‌ سئوالات‌ مطرح‌ شده‌ پاسخ‌ داد.
نظرتان‌ راجع‌ به‌ استقبال‌ خوب‌ هواداران‌ از تمرين‌ تيم‌ملى‌ چيست؟
بسيار خوشحال‌ شدم‌ که‌ هوادران‌ روح‌ جام‌جهانى‌ را در ايران‌ حفظ‌ کردند. هواداران‌ واقعاً‌ مهمترين‌ بخش‌ از فوتبال‌ هستند که‌ بايد به‌ آنها توجه‌ شود.
نظرتان‌ راجع‌ به‌ آمادگى‌ لژيونرها چيست؟
لژيونرها فعلاً‌ در تست‌هاى‌ پزشکى‌ شرکت‌ کردند. معمولاً‌ لژيونرها با مشکلاتى‌ مواجه‌ مى‌شوند اما مطمئن‌ باشيد آنها از ارکان‌ اصلى‌ تيم‌ من‌ هستند.
آيا بازيکنان‌ ذخيره‌ تيم‌ملى‌ هم‌ به‌ آلمان‌ مى‌روند؟
بازيکنان‌ ذخيره‌ بايد پروسه‌ آماده‌سازى‌ خود را در باشگاه‌ها دنبال‌ کنند و به‌ فکر تيم‌ملى‌ باشند اما مطمئن‌ نيستم‌ که‌ آنها به‌ آلمان‌ مى‌آيند يا نه؟ در اين‌ زمينه‌ فدراسيون‌ مى‌تواند پاسخگو باشد.
گويا شما از اينکه‌ بازيکن‌ چپ‌پا نداريد، ناراحت‌ هستيد؟
نه، اينطور نيست. ما در جناح‌ چپ‌ زندي، زارع‌ و معدنچى‌ را داريم‌ که‌ هر سه‌ آماده‌ هستند ضمن‌ اينکه‌ تيم‌هاى‌ انگليسى‌ و برزيلى‌ هم‌ مشکل‌ بازيکن‌ چپ‌ دارند. در آلمان‌ هرگز به‌ بازى‌ دفاعى‌ فکر نمى‌کنيم. در ديدارهاى‌ قبلى‌ تيم‌ملى‌ هم‌ عنوان‌ مى‌شد تيم‌ برانکو دفاعى‌ بازى‌ مى‌کند اما ديديد که‌ بهترين‌ نتايج‌ را کسب‌ کرديم.
برخى‌ مى‌گويند ترکيب‌ 11 نفره‌ برانکو در جام‌جهانى‌ کاملاً‌ مشخص‌ است؟
نه، اينطور نيست، ترکيب‌ 11 نفره‌ تيم‌ملى‌ سورپرايزى‌ است‌ که‌ من‌ آن‌ را در آلمان‌ رو مى‌کنم. همه‌ چيز در آلمان‌ مشخص‌ خواهد شد.
نظرتان‌ راجع‌ به‌ آمادگى‌ نيکبخت‌ واحدى‌ و رفع‌ مصدوميت‌ وى‌ چيست؟
مگر اينکه‌ سحر يا جادويى‌ رخ‌ داده‌ باشد که‌ بتواند نيکبخت‌ واحدى‌ دوباره‌ سالم‌ شود، اين‌ موضوع‌ امکان‌ ندارد! من‌ در اين‌ مورد بايد به‌ پزشک‌ تيم‌ملى‌ اطمينان‌ کنم‌ ضمن‌ اينکه‌ او مگر در اردوى‌ تيم‌ملى‌ مصدوم‌ شده‌ بود؟

دادکان: به‌ خاطر مردم‌ و تيم‌ملى‌ سکوت‌ مى‌کنم‌

رئيس‌ فدراسيون‌ فوتبال‌ گفت: بر اساس‌ تصميم‌ هيأت‌ رئيسه‌ سازمان‌ ليگ‌ قرار بود که‌ اين‌ ديدار امروز برگزار شود اما با ممانعت‌ سازمان‌ تربيت‌بدنى‌ و اداره‌ کل‌ تربيت‌بدنى‌ استان‌ خراسان‌ اين‌ بازى‌ برگزار نمى‌شود، فدراسيون‌ 296 بازى‌ برگزار کرد و تنها در ديدار آخر حاشيه‌ به‌ وجود آمده‌ است‌ که‌ قطعاً‌ مسائلى‌ غير فوتبالى‌ در برگزار نشدن‌ اين‌ بازى‌ مؤ‌ثر بود، به‌ خاطر مردم‌ و حساسيت‌ شرايط‌ تيم‌ملى‌ ترجيح‌ مى‌دهم‌ که‌ فعلاً‌ سکوت‌ کنم‌ اما به‌ طور قطع‌ روزى‌ واقعيت‌ها راخواهم‌ گفت.
دادکان‌ در مورد شرايط‌ تيم‌ملى‌ ادامه‌ داد: با صحبت‌هايى‌ که‌ امروز با بازيکنان‌ تيم‌ملى‌ داشتم‌ آن‌ها به‌ من‌ اطمينان‌ دادند که‌ از تمام‌ توان‌ خود براى‌ موفقيت‌ تيم‌ملى‌ استفاده‌ کنند، آنها براى‌ موفقيت‌ مصمم‌ هستند، آنها موفق‌ مى‌شوند چرا که‌ اين‌ خواست‌ همه‌ است.

مهدوى‌کيا: اميدوارم‌ با بچه‌ها هماهنگ‌ شوم‌

مهدى‌ مهدوى‌کيا درخصوص‌ وضعيت‌ آمادگى‌ تيم‌ملى‌ گفت: طبيعى‌ است‌ که‌ به‌ دليل‌ دور بودن‌ از تيم‌ملى‌ چندان‌ با بچه‌ها هماهنگ‌ نباشم‌ اما اميدوارم‌ در تمرينات‌ آتى‌ به‌ آمادگى‌ لازم‌ دست‌ پيدا کنم.
وى‌ در ادامه‌ گفت: ما در جام‌جهانى‌ بازيهاى‌ سختى‌ در پيش‌ داريم‌ و مکزيک‌ و پرتغال‌ رقباى‌ سرسختى‌ براى‌ ما محسوب‌ مى‌شوند و آنگولا هم‌ از قدرت‌ بدنى‌ بالايى‌ برخوردار است. وى‌ در پايان‌ اظهارداشت‌ مردم‌ ايران‌ به‌ تيم‌ملى‌ لطف‌ دارند و اميدوارم‌ تا پايان‌ مسابقات‌ همراه‌ ما باشند و ما را حمايت‌ کنند.

کريمي: حال‌وروز خوشى‌ ندارم‌

على‌ کريمى‌ درخصوص‌ آخرين‌ وضعيت‌ جسمانى‌ خود گفت: چندان‌ تعريفى‌ ندارم، چرا که‌ از ناحيه‌ مچ‌ پا و کشاله‌ مصدوم‌ هستم‌ اما مدتى‌ است‌ که‌ تمرينات‌ را شروع‌ کرده‌ام‌ و اميدوارم‌ به‌ آمادگى‌ کامل‌ برسم. وى‌ درخصوص‌ بازيکنان‌ دعوت‌ شده‌ گفت: بازيکنان‌ خوبى‌ دعوت‌ شده‌اند و به‌ هر حال‌ نظر کادر فنى‌ اينچنين‌ بوده‌ است. اميدوارم‌ همه‌ بازيکنان‌ از جان‌ و دل‌ مايه‌ بگذارند تا در جام‌جهانى‌ نتيجه‌ بگيريم‌ و از گروهمان‌ صعود کنيم. وى‌ در پايان‌ گفت: بى‌ترديد هر چه‌ حمايت‌ از تيم‌ملى‌ بيشتر باشد بازيکنان‌ با روحيه‌ بهترى‌ به‌ مسابقات‌ مى‌روند. دعاى‌ خير ملت‌ همواره‌ پشت‌سر تيم‌ ايران‌ بوده‌ و اميدوارم‌ خواسته‌هاى‌ آنها را برآورد کنيم.

آخرين‌ خبر پاداش‌ پنجاه‌ ميليونى‌ براى‌ ملى‌پوشان‌

با تصويب‌ هيأت‌رئيسه‌ فدراسيون‌ فوتبال‌ هر کدام‌ از ملى‌پوشان‌ کشورمان‌ در صورت‌ صعود تيم‌ملى‌ به‌ مرحله‌ دوم‌ رقابت‌هاى‌ جام‌جهانى‌ مبلغ‌ پنجاه‌ ميليون‌ تومان‌ پاداش‌ دريافت‌ مى‌کنند.
پيش‌ از اين‌ هيأت‌رئيسه‌ تصميم‌ گرفته‌ بود چنين‌ پاداشى‌ را براى‌ اعضاى‌ تيم‌ملى‌ در نظر بگيرد، اکنون‌ در آستانه‌ آغاز جام‌جهانى‌ به‌ منظور ارتقاى‌ سطح‌ روحى‌ ملى‌پوشان‌ اين‌ تصميم‌ هيأت‌رئيسه‌ اعلام‌ گرديد تا بازيکنان‌ ايران‌ با قدرت‌ بيشترى‌ به‌ مصاف‌ رقبا بروند.

گلف‌ نيوز: فرهاد، مرد خاطره‌ساز مجيدي: گل‌ قهرمانى‌ الاهلى‌ را من‌ مى‌زنم‌

امروز آخرين‌ هفته‌ ليگ‌ امارات‌ است‌ و حساسيت‌ در اين‌ رقابتها به‌ اوج‌ خود خواهد رسيد. رقابت‌ الوحده‌ و الاهلى‌ براى‌ قهرمانى‌ تنگاتنگ‌ است. چشم‌ مردان‌ شهر دبى‌ به‌ فرهاد مجيدى‌ است. روزنامه‌ گلف‌ نيوز معتبرترين‌ روزنامه‌ اماراتى‌ به‌ اين‌ خاطر مصاحبه‌اى‌ را با فرهاد انجام‌ داده‌ که‌ با هم‌ مى‌خوانيم:
«فرهاد مجيدى‌ مهاجم‌ تيم‌ الاهلى‌ اميدوار است‌ در بازى‌ آخر مقابل‌ بن‌ياس‌ همانند بازى‌ با الوصل‌ گلزنى‌ کند و گل‌ قهرمانى‌ الاهلى‌ را به‌ ثمر برساند». فرهاد در اين‌ باره‌ مى‌گويد: من‌ مى‌توانم‌ با يک‌ گل‌ الاهلى‌ را مقابل‌ بن‌ياس‌ پيروز کنم‌ و با اين‌ سه‌ امتياز قهرمان‌ شويم.
مهاجم‌ ايرانى‌ باشگاه‌ الاهلى‌ ادامه‌ مى‌دهد: «شغل‌ من‌ گلزنى‌ است‌ و واقعاً‌ دوست‌ دارم‌ همراه‌ با الاهلي، قهرمانى‌ در ليگ‌ امارات‌ را تجربه‌ کنم.»
مجيدى‌ فصل‌ آينده‌ را با باشگاه‌ النصر قرارداد بسته‌ و اين‌ روزها بزرگترين‌ آرزويش‌ قهرمانى‌ است. فرهاد مجيدى‌ در بازى‌ مقابل‌ تيم‌ سابقش‌ يعنى‌ الوصل‌ يک‌ روز رؤ‌يايى‌ را پشت‌ سر گذاشت‌ و با يک‌ ضربه‌ زيبا با سر، تيمش‌ را در کورس‌ قهرمانى‌ نگاه‌ داشت. فرهاد مجيدى‌ اميد اول‌ الاهلى‌ براى‌ آن‌ است‌ که‌ طلسم‌ قهرمانى‌ اين‌ تيم‌ در ليگ‌ شکسته‌ شود، قرمزهاى‌ شهر دبى‌ 26 سال‌ است‌ که‌ در ليگ‌ سراسرى‌ امارات‌ نتوانسته‌اند به‌ عنوان‌ قهرمانى‌ برسند.
فرهاد مى‌گويد: «بازى‌ آسانى‌ نيست، نبايد گفت‌ که‌ بن‌ياس‌ در انتهاى‌ جدول‌ ليگ‌ امارات‌ جاى‌ دارد، اين‌ بازى‌ براى‌ ما مهمترين‌ بازى‌ فصل‌ است‌ و بايد تا پايان‌ دقيقه‌ 90 تمام‌ سعى‌ و تلاشمان‌ را به‌ کار بگيريم‌ تا در پايان‌ مسابقه‌ پيروز شويم.»
البته‌ يک‌ سوى‌ بازى‌ قهرمانى‌ يعنى‌ ديدار الوحده‌ و الشارجه‌ همزمان‌ با بازى‌ الاهلى‌ و بن‌ياس‌ برگزار مى‌شود. فرهاد مجيدى‌ اعتقاد دارد که‌ نبايد به‌ آن‌ بازى‌ فکر کرد «من‌ بايد قبل‌ از هر چيز به‌ اين‌ فکرکنم‌ که‌ چگونه‌ مى‌توانم‌ به‌ موفقيت‌ الاهلى‌ کمک‌ کنم، سپس‌ بايد روى‌ نقاط‌ ضعف‌ و قدرت‌ بن‌ياس‌ تمرکز کنم‌ که‌ چگونه‌ مى‌توانم‌ از خط‌ دفاع‌ آنها عبور کنم. بازى‌ الوحده‌ با الشارجه‌ به‌هر حال‌ انجام‌ مى‌شود و پس‌ از بازى‌ از نتيجه‌ آن‌ آگاه‌ مى‌شويم.»
گلف‌نيوز: مجيدي، مرد خاطره‌ساز
روزنامه‌ گلف‌نيوز در زير عکس‌ بزرگى‌ که‌ از فرهاد مجيدى‌ کار کرده‌ نوشته‌ است: مرد خاطره‌ساز. الاهلى‌ يک‌ بار ديگر چشم‌ به‌ مهاجم‌ ايرانى‌ خود دارد که‌ با درخشش‌ مقابل‌ تيم‌ بن‌ياس‌ در روز يکشنبه‌ يک‌ بار ديگر گل‌زنى‌ کند، مجيدى‌ هفته‌ گذشته‌ مقابل‌ الوصل‌ توانست‌ تيمش‌ را نجات‌ دهد.

هاشميان: به‌ بازى‌ با کرواسى‌ مى‌رسم!

وحيد هاشميان‌ مهاجم‌ هانوفر و تيم‌ملى‌ ايران‌ خواستار جدايى‌ ورزش‌ از دنياى‌ پررمز و راز سياست‌ شد.
هاشميان‌ در اين‌باره‌ گفت: «سياست‌ و مصالح‌ اقتصادى‌ نبايد هيچ‌ تأثيرى‌ بر ورزش‌ داشته‌ باشد، اجازه‌ بدهيد که‌ ما تنها به‌ جوانمردى‌ در ورزش‌ بينديشيم، انسان‌ها با روحيه‌ ورزشى‌ مى‌توانند با وجود همه‌ تفاوت‌هاى‌ فرهنگى‌ يک‌ چنين‌ مسابقات‌ بزرگى‌ را با موفقيت‌ و پيروزى‌ هدايت‌ کنند. ايران‌ در آخرين‌ حضورش‌ در جام‌جهانى‌ 1998 در روز بازى‌ جوانمردانه‌ توانست‌ بر آمريکا پيروز شود.»
هاشميان‌ در مورد شرايط‌ بدنى‌ خودش‌ هم‌ اظهار کرد: «من‌ پس‌ از آسيب‌ديدگى‌ دوران‌ نقاهت‌ خود را سپرى‌ مى‌کنم، هنوز نمى‌توانم‌ در دوهاى‌ سرعت‌ شرکت‌ کنم، اگر شرايط‌ به‌ همين‌ طريق‌ پيش‌ برود فکر مى‌کنم‌ بتوانم‌ به‌ بازى‌ تدارکاتى‌ ايران‌ برابر کرواسى‌ در روز بيست‌ و هشتم‌ ماه‌ مى‌ برسم.»

آلمانى‌ها هم‌ تيم‌ ما را دوست‌ دارند ايران؛ محبوب‌ترين‌ تيم‌ گروه‌D

با پايان‌ يافتن‌ رقابت‌هاى‌ باشگاهى‌ اروپا رسانه‌هاى‌ معتبر دنيا به‌ بررسى‌ گروه‌ها و تيم‌هاى‌ جام‌جهانى‌ 2006 آلمان‌ روى‌ آورده‌اند. در همين‌ ارتباط‌ نشريه‌ کيکر هم‌ به‌ بررسى‌ گروه‌هاى‌ هشت‌گانه‌ جام‌جهانى‌ پرداخته‌ است. اين‌ نشريه‌ معتبر در بررسى‌ گروه‌D به‌ نکته‌ قابل‌ توجهى‌ اشاره‌ کرد: «ايران‌ مقابل‌ ديگر تيم‌هاى‌ حاضر در گروه‌D يک‌ برگ‌ برنده‌ در اختيار دارد و اين‌ مى‌تواند بزرگترين‌ نقطه‌ اتکاى‌ اين‌ تيم‌ در جام‌جهانى‌ باشد.»
کيکر بااشاره‌ به‌ لژيونرهاى‌ ايرانى‌ شاغل‌ در آلمان‌ چنين‌ مى‌نويسد: «در حالى‌ که‌ در بين‌ تيم‌هاى‌ مکزيک، آنگولا و پرتغال‌ تنها فرناندو ميرا (پرتغال) در آلمان‌ بازى‌ مى‌کند و به‌ زمين‌هاى‌ اين‌ کشور آشنايى‌ دارد، ايران‌ با چهار بازيکن‌ شاغل‌ در فوتبال‌ آلمان‌ روياروى‌ ديگر تيم‌هاى‌ حاضر در گروه‌D قرار مى‌گيرد ضمن‌ آنکه‌ کاپيتان‌ اين‌ تيم‌ نيز سال‌ها در بوندس‌ليگا بازى‌ کرده‌ و فوتبال‌ آلمان‌ را به‌ خوبى‌ مى‌شناسد.»
اين‌ سايت‌ در پايان‌ مى‌نويسد: هرچند مکزيک‌ و پرتغال‌ بازيکنان‌ صاحب‌نامى‌ در ترکيب‌ خود دارند اما ايران‌ با بازيکنانى‌ نظير على‌ دايي، على‌ کريمي، وحيد هاشميان، مهدى‌ مهدوى‌کيا و فريدون‌ زندى‌ که‌ سال‌ها در فوتبال‌ آلمان‌ توپ‌ زده‌اند محبوب‌ترين‌ تيم‌ گروه‌D نزد آلمانى‌ها محسوب‌ مى‌شود.

على‌ دايى‌ در مصاحبه‌ با خبرگزارى‌ فرانسه: به‌ مکزيک‌ بباز نيستيم‌ هدفمان‌ صعود به‌ يک‌چهارم‌ جام‌جه

خبرگزارى‌ فرانسه‌ از تهران‌ به‌ نقل‌ از على‌ دايى‌ زننده‌ 109 گل‌ زده‌ ملى‌ مى‌نويسد: خوشبختانه‌ شمارى‌ از بازيکنان‌ ما در بوندس‌ليگا مشغول‌ بازى‌ هستند بنابراين‌ تيم، کاملاً‌ آماده‌ و بدون‌ استرس‌ و آشنا به‌ نحوه‌ بازى‌ در آلمان‌ است.
در ادامه‌ اين‌ گزارش‌ آمده‌ است: در حال‌ حاضر على‌ کريمي، مهدى‌ مهدوى‌کيا، فريدون‌ زندى‌ و وحيد هاشميان‌ در باشگاه‌هاى‌ آلمانى‌ و رحمان‌ رضايى‌ در باشگاه‌هاى‌ ايتاليايى‌ بازى‌ مى‌کنند و دايى‌ 37 ساله‌ که‌ 8 سال‌ بازوبند کاپيتانى‌ تيم‌ ايران‌ را بر بازو دارد، در حال‌ حاضر عضو باشگاه‌ ليگ‌ برترى‌ صباباترى‌ تهران‌ است‌ اما در تيم‌هاى‌ آرمينيا بيله‌فلد، بايرن‌مونيخ‌ و هرتابرلين‌ آلمان‌ نيز بازى‌ کرده‌ است.
على‌ دايى‌ در ادامه‌ به‌ خبرگزارى‌ فرانسه‌ گفت: با اين‌ تيم‌ مى‌توانيم‌ به‌ دور دوم‌ رقابت‌هاى‌ جام‌جهانى‌ راه‌ يابيم. من‌ با تيم‌هاى‌ مکزيک، آنگولا و پرتغال‌ آشنايى‌ دارم‌ و نقاط‌ قوت‌ تيم‌ ايران‌ را هم‌ کاملاً‌ مى‌شناسم.
اولين‌ ديدار با مکزيک‌ که‌ تيم‌ ششم‌ جهان‌ است، در مقايسه‌ با رده‌ 23 ايران‌ مى‌تواند سرنوشت‌ آرزوهاى‌ ما را تعيين‌ کند. ما تيمى‌ نيستيم‌ که‌ اولين‌ بازى‌ برابر مکزيک‌ را ببازيم‌ اما اولين‌ مسابقه‌ اهميت‌ بسيار زيادى‌ برايمان‌ دارد. اين‌ بازى‌ برگ‌ برنده‌ ما براى‌ صعود به‌ دور دوم‌ است‌ و بايد امتيازات‌ لازم‌ برابر مکزيک‌ را به‌ دست‌ آوريم.
خبرگزارى‌ فرانسه‌ سپس‌ به‌ مرور تاريخچه‌ مختصرى‌ از حضور ايران‌ در ادوار گذشته‌ جام‌جهانى‌ پرداخت‌ و از قول‌ على‌ دايى‌ نوشت: در فوتبال‌ هر اتفاقى‌ امکان‌پذير است‌ اما هدف‌ اول‌ ما رسيدن‌ به‌ دور دوم‌ است. اگر اين‌ اتفاق‌ بيفتد آن‌ وقت‌ به‌ صعود به‌ دور سوم‌ فکر مى‌کنيم. همچنين‌ به‌ حمايت‌ شمار زيادى‌ از ايرانيان‌ ساکن‌ در خارج‌ از کشور براى‌ حمايت‌ از تيم‌ملى‌ اميدوار هستيم.
دايى‌ با حمايت‌ از برانکو، گفت: توانايى‌ فنى‌ و شخصيت‌ او کمک‌ زيادى‌ به‌ تيم‌ ما کرده، برانکو کسى‌ است‌ که‌ ما را به‌ دور دوم‌ خواهد برد. او از هلند و برزيل‌ به‌ عنوان‌ مدعيان‌ قهرمانى‌ در جام‌جهانى‌ امسال‌ نام‌ برد و افزود: من‌ سياستمدار نيستم‌ اما ورزشکارم‌ و فقط‌ مى‌خواهم‌ به‌ مسابقات‌ فوتبال‌ فکر کنم.

عنايتي: وکيل‌ مى‌گيرم‌ تا از حقم‌ دفاع‌ کنم‌ آنها گفتند هيچ‌ تيمى‌ تو را نمى‌خواهد!

چندى‌ پيش‌ رضا عنايتى‌ با يک‌ آژانس‌ نقل‌ و انتقال‌ بازيکن‌ که‌ داراى‌ مجوز رسمى‌ از فيفا مى‌باشد قرارداد امضا نمود اما مهاجم‌ آبى‌پوشان‌ قبل‌ از اردوى‌ سوئيس‌ با فرد ديگرى‌ قرارداد بست‌ و کليه‌ برنامه‌هايش‌ از جمله‌ ترانسفر و مذاکره‌ با باشگاههاى‌ خارجى‌ را به‌ او واگذار کرد. همين‌ موضوع‌ باعث‌ شکايت‌ آژانس‌ مذکور از عنايتى‌ شده‌ است؛ ديروز با او تماس‌ گرفتيم‌ تا در اين‌ باره‌ پاسخگوى‌ سئوالات‌ ما باشد.
شنيديم‌ يک‌ آژانس‌ نقل‌ و انتقال‌ بازيکن‌ از تو شکايت‌ کرده‌ است؟
بله‌ اما مقصر من‌ نيستم.
اما تو برخلاف‌ تعهداتت‌ عمل‌ کردي؟
من‌ پس‌ از اتمام‌ مسابقات‌ ليگ‌ برتر با آژانسى‌ که‌ زيرنظر فيفا کار مى‌کند قرارداد همکارى‌ بستم‌ اما آنها بعد از چند هفته‌ به‌ من‌ گفتند تيمى‌ تو را نمى‌خواهد. من‌ هم‌ تصور کردم‌ اين‌ قرارداد فسخ‌ شده‌ است. خوب‌ آنها وقتى‌ اينطورى‌ مى‌گويند بايد چه‌ کار مى‌کردم؟
حالا چه‌ کار مى‌خواهى‌ بکني؟
دنبال‌ اين‌ هستم‌ که‌ به‌ صورت‌ مسالمت‌آميز اين‌ قضيه‌ را حل‌ و فصل‌ نمايم.
و اگر نشد؟
وکيل‌ مى‌گيرم‌ تا از طريق‌ مراجع‌ قانونى‌ اين‌ قضيه‌ را پيگيرى‌ نمايم.
تمرينات‌ تيم‌ملى‌ نيز دوباره‌ شروع‌ شد.
بله‌ پس‌ از اردوى‌ سوئيس‌ چند روز به‌ استراحت‌ پرداختيم‌ و از ديروز تمريناتمان‌ را شروع‌ کرديم‌ تا آمادگى‌ جسمى‌ و روحى‌ خود را افزايش‌ دهيم.
فکر مى‌کنى‌ در جام‌جهانى‌ بازى‌ به‌ تو برسد؟
اميدوارم‌ و براى‌ اين‌ خواسته‌ بايد آنقدر تمرين‌ کنم‌ تا نظر برانکو را جلب‌ نمايم.

گزارش اختصاصی از یک میزگرد سیاسی در پاریس / وزیر خارجه سابق فرانسه : انتشار کاریکاتوره

پیروزی حزب حماس در انتخابات اخیر در فلسطین و استقبال مردم فلسطین به معنی ملی حماس همچنان موضوع روز رسانه های اروپا است و تحلیل گران و کارشناسان دنیای اسلام و همچنان بحث در مورد آن را در میزگردها و برنامه های مختلف خبری از دید استراتژیک سیاسی بررسی می کنند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری مهر در پاریس ، در مهمترین برنامه کانال پنج فرانسه نیز این بحث مورد تحلیل و کالید شناسی قرار گرفت و کارشناسان روابط بین الملل ، دنیای اسلام و تحلیل گران امور خاورمیانه پیروزی حماس را از زاویه های مختلف مورد برسی دادند. موضوعاتی از این قبیل که اساساٌ حماس چه برنامه هایی برای آینده دارد؟ چرا حماس پیروز شد؟ اروپا و غرب با حماس چه خواهند کرد و نهایتاٌ آنکه اسرائیل چه واکنشی در دراز مدت نشان خواهد داد؟
خبرنگار "مهر" در فرانسه از این میزگرد گزارشی تهیه کرده است که آن را می خوانید؟

« سعی می کنیم کار اشتباهی را انجام ندهیم. یک احمقی یک  کاریکاتوری کشیده و به مقدسات مسلمانان توهین نموده و احساسات آنها را جریحه دار کرده است و تمام اقداماتی را که به غرب برای همزیستی مسالمت آمیز با مسلمانان انجام  داده بود را خراب کرد و قدمها عقب برگشت و کارها به تعویق افتاد.»
این سخن "ارپرودرسن" وزیر امور خارجه سابق فرانسه از حزب سوسیالیست است که اعتقاد دارد که باید میان دنیای اسلام و غرب نزدیکی صورت بگیرد و از سرکوب جنبش های فلسطینی خودداری کرد. وی با مثبت خواندن عقب نشینی اسرائیل از نوار غزه گفت: مدت سی سال سعی کردند جنبش های فلسطینی را سرکوب کنند اما نهایتا به این نتیجه رسیدند که نمی توانند جنبش خای خود جوش ناسیونالیستی را نادیده گرفته و آنها را سرکوب کنند.

وزیر خارجه سابق فرانسه در حزب سوسیالیست افزود: حتی در حال حاضر غربی ها هم ترجیح می دهند با اسلام گراها همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند تا از جنبش های ناسیونالیستی در رادیکال جلوگیری شود. و الا برخورد رادیکالیستی با اسلام ، اسلام رادیکال و طالبانی تولید می کند.
ارپرودرسن با بیان اینکه پیروزی حماس مبارک است و یک موقعیت خوبی برای فلسطینی ها بوجود خواهد آورد گفت: با پیروزی حماس اسرائیل سعی خواهد کرد روش های مسالمت آمیز را تقویت کند، اگر چه مذاکرات مستقیم نخواهد داشت.
وی با تاکید بر اینکه با انتخاب حماس  اسرائیل قطعاٌ در موضع ضعیف تری قرار گرفته و در روش و مشی خود نسبت به فلسطین ناچار است تجدید نظر کند گفت باید منتظر اتفاقات مثبت در این ناحیه باشیم.

چطور شد که حماس بالا آمد؟
به گزارش خبرنگار "مهر" در فرانسه "فدریک اگل" استاد ارتباطات بین الملل در پاسخ به این سوال پیروزی حماس را یک انتخاب جامعه شناختی و اجتماعی دانست و در این رابطه گفت: با توجه به حجم مشکلات اجتماع و جامعه فلسطین و عدم توجه گروههای قبلی در قدرت به مشکلات مردم باعث شد مردم به حماس رای بدهند.
وی افزود: طبیعی است که وقتی گروه فتح زمانی که در قدرت بود به مشکلات و اشکالات جامعه و مردم فلسطین توجهی نداشت مردم به یک جنبش تندروتری که از دل گروههای آسیب دیده جامعه برخواسته باشند و وعده حل مسایل اجتماعی و اقتصادی را بدهند رای می دهند.
این استاد ارتباطات بین الملل با اشاره به اینکه در برخی کشورهای عربی رژیم های ناسالم اقتصادی وجود دارد و نهادهای اقتصادی دولت مردان مردم را خسته کرده است گفت: متاسفانه همین رژیم های ناسالم هستند که توسط غرب و قدرت های استعماری حمایت می شوند. همین رژیم های ناسالم هستند چرا که این به جمعیت و اعتبار دنیای اسلام ارتباط دارد و چه بسا بزرگترین شکل دنیای اسلام باشد.
"نادیا خوری داتر" استاد مردم شناسی در این رابطه گفت: خوشبختانه در میان اسلامی ها روشنفکرانی هستند که با استفاده از رژیم های ناسالم اسلامی در صدد اصلاح امور و ارایه فرهنگ واقعی اسلام هستند که باید به آنها مفتخر بود.
در ادامه این میز گرد سیاسی - تلویزیونی این سوال مطرح شد که حماس چه گروهی است و چه برنامه هایی دارد؟
"پییرگولوش نماینده راست گرای مجلس فرانسه در این رابطه گفت: حماس یک جنبش اسلامی است که در سال 1988 میلادی بوجود آمد و شاخه ای از انتفاضه است که دو هدف بزرگ دارد. وی این دو هدف را یک اجرای احکام و شریعت اسلام و دومین آن را از بین بردن اسرائیل عنوان کرد.
این نماینده راست گرای مجلس با بیان اینکه حماس نخواهد توانست اسرائیل را از بین ببرد گفت: حماس در اجرای احکام اسلام و شریعت آن دو الگو در پیش دارد یک الگو رژیم اسلامی ایران است و دومین الگو رژیم طالبانی در افغانستان خواهد بود.
پییرگولوش با تاکید بر اینکه رژیم طالبان آزادی های فردی را نادیده گرفته بود و بسیاری از اسلام گراها آن دو حکومت را تائید می کردند گفت: به نظر می آید الگوی رژیم اسلامی ایران به مراتب لیبرال تر از دیگر الگوهای اسلامی است.
"انیس والوآ" رئیس اطلاعات رادیو مونت کارلو نیز در این میز گرد با اشاره به اینکه برخی از جنبش های اسلامی با نظر دموکراتیک جلو آمدند اما در ادامه کسی از آنها حمایت نکرد و جنبش ها نتوانستند آنگونه که بودند برنامه های خود را عملی کنند گفت: در پیروزی محمود عباس نیز کشورهای اروپایی قول کمک به وی دادند و معتقد بودند که اشکال عمده در فلسطین یاسر عرفات است. اما بعد با آمدن عباس نیز نه تنها مشکلات فلسطین برطرف نشد بلکه از عباس هم آنگونه که وعده کرده بودند حمایت و پشتیبانی نکردند.
در ادامه این میز گرد همچنین این پرسش مطرح شد که موقعیت و برخورد اروپا با حماس چگونه خواهد بود که وزیر سابق خارجه فرانسه از حزب سوسیالیست گفت: فلسطین در حال حاضر وضعیت مناسبی ندارد و ویرانه است، غرب باید به او کمک کند چرا که اگر غرب به او کمک نکند قطعاٌ کشورهای دیگر به او کمک خواهند کرد و در پس این کمک خواهد بود که بر او هم نفوذ و مسلط پیدا خواهند کرد.
اوبرودرین با اشاره به اینکه حتی آمریکا هم باید به فلسطین کمک کند گفت: به احتمال قوی آمریکا از طریق سازمانهای غیر دولتی به فلسطین کمک خواهد کرد و برنامه ها و نفوذ خود را از این طریق اعمال خواهد کرد و هرگز مستقیم وارد موضوع نخواهد شد و ارتباط نخواهد گرفت.
وی با اشاره به اینکه اسرائیل هم در روش خود تجدید نظر خواهد کرد گفت: به نظر می آید اسرائیل با حماس مذاکره کند اما در راهی که در پیش گرفته و اقدامات مسالمت آمیزی که برای صلح در نظر گرفته و کاری را که آغاز کرده به انجام خواهد رسید.

آیا جنبش های اسلامی در کشورهای دیگر پیشرفت خواهد کرد؟ این سوال دیگری بود که در این میز گرد مطرح شد. فدریک انگل استاد روابط بین الملل در پاسخ به آن گفت: بله اسلام در غرب و شرق رو به گسترش است و خواهد بود و در این میان همین اسلام رادیکال خواهد بود که از رشد  اسلام  جلوگیری خواهد کرد.
وی گفت: باید در این میان از آدمهایی که اسلام دموکرات را ترویج می کنند حمایت کرد تا از رشد اسلام رادیکال که برای خود اسلام هم مخرب است جلوگیری شود.
به گزارش خبرنگار "مهر" در فرانسه "نادیا خوری داتر" نیز در این رابطه گفت: مسلمانان توسط مسلمانان نجات می یابند و در فرهنگ اسلامی روشنفکرانی هستند که از اسلامیزهای رادیکال انتقاد می کنند چرا که  می دانند به نفع اسلام نیست.
وی افزود ما باید به اعراب اعتماد داشته باشیم و بگذاریم فرهنگ اسلامی را تقویت کنند.
این استاد مردم شناس با اشاره به اینکه همین روشنفکران اسلامی بودند که راه را برای مسایل ضد استعماری باز کردند گفت: مخلوط شدن و نزدیک شدن فرهنگ غرب و شرق بود که باعث شد روشنفکران اسلامی تفاوت ها را بررسی کرده و فرهنگ ضد استعماری را در کشورهایشان بوجود آورند.
وی تاکید کرد: همین روشنفکران اسلامی هستند که می توانند به خوبی روش و مشی مناسبی را برای مبارزه با استعمار انتخاب کرده و مردم را هدایت کنند.

آینده نزدیک مردان (از دید زن ها)

 

 

 

سال 1332

دختر خانواده همراه با مادرش كنار حوض روي تخت چوبي نشسته اند و يك ظرف
هندوانه قرمز جلوي شان است. دختر خانواده براي دختر همسايه تعريف مي كند: آره
زري جون، داداش فرمونم وقتي شنيد اين پسر لاغرمردني به من متلك گفته همچين
زدش كه به سوسك مي گفت خرس قطبي. تازه خود داداشم هم گفته مي خواد برام يه
شوهر خوب پيدا كنه.
مادر دختر مي گويد: خدا سايهء مرد را از سر هيچ خونه اي ورنداره!
 

سال 1342
پدر خانواده با عصبانيت وارد اتاق مي شود و پس از آنكه كمي جَنَم رو كرد و
چهار تا كاسه كوزه را زد شكست، فرياد مي زند: دخترهء چشم سفيد حالا واسهء من
دانشگاه قبول ميشه... چشمم روشن... مردم از فردا نمي گويند آقا رضا غيرتِ تو
شكر؟ هيچي ديگه ولش كن فردا مي خواهد شلوار مدل برمودايي و مانتوي بدن نما
بپوشد و نوبل صلح هم بگيره... زن اگر اجنبي ها بهش نوبل صلح بدهند مردم چي مي
گويند؟
مادر خانواده با لحن التماس آميز مي گويد: مرد، حالا چرا شلوغش مي كني؟ نوبل
و برمودا چيه؟ دخترمون فقط دانشگاه قبول شده، همين... اين قدر سخت نگير...
بالاخره با اصرارهاي مادر، پدر قبول مي كند دخترش به دانشگاه برود. وقتي پدر
قانع شده سيگارش را روشن مي كند و مادر مي گويد: مرد، خدا سايهء تو را از سر
ما كم نكند!
 

سال 1352
فريادِ مردِ خانواده تمام كوچه را پر مي كند: چي؟! مي خواهد برود سرِ كار؟!
يعني من اين قدر بي غيرت شدم كه دخترم بره سر كار و پول بيآره تو خونه؟ پس من
اينجا هويجم؟ مگر اين كه بابت اين بي آبرويي از روي نعش من رد شويد...
كسي از روي نعش مرد خانواده رد نمي شود ولي دختر خانواده هم چند ماه بعد با
وجود غرغرهاي پدرش بالاخره سر كار مي رود. صداي مادر خانواده به گوش مي رسد:
مرد، خدا تو را براي ما حفظ كند!
 

سال 1382
مرد خانواده: آخه خانم اين چه وضعيه؟ روز اولي كه آمدي خواستگاريم، گفتم دلم
نمي خواهد زنم از اين مانتوها بپوشد و آرايش كند، گفتي دورهء اين اٌمٌل بازي
ها گذشته، ما هم گفتيم چشم! بعد گفتي اگر خانه خريدي به جاي مهريه خانه را به
نامم كن، گفتم چشم! آن اول حق طلاق را هم از ما گرفتي، حالا هم مي گويي
بنشينم توي خانه بچه داري كنم؟


زن: عزيزم مگه چه اشكالي داره؟ مگه تو ماهي چقدر حقوق مي گيري؟ تمام حقوقت هم
بابت كرايه تاكسي، خرج ناهار خودت و مهد كودك بچه و جريمهء ماشينت مي رود.
حالا اگر بنشيني توي خانه و از بچه نگه داري كني هم خرجمان كم مي شود هم بچه
مان وقتي بزرگ شد از كمبود محبتِ پدر و مادر رنج نمي برد... آفرين عزيزم ...
خدا سايه ات را (فعلا) سر ما نگه دارد...
 

سال 1482
زن خانواده: عزيزم تو كه انقدر فسيل نبودي. مثلا توي دوستانت به روشن فكري
معروفي. آخه چه اشكالي دارد؟ اين همه سال ما زن ها بچه دار شديم حالا به كمك
علم چند وقتي هم شما مردها از اين كارها بكنيد. اصلا مگر نمي گفتي جد بزرگت
هميشه مي گفته: چه مردي بود كز زني كم بود؟
پس از مقداري بحث منطقي مرد بالاخره قبول مي كند و نه ماه بعد وقتي بچه بغل
وارد خانه مي شود زن با عشوه مي گويد: مرد ... يعني سايه تو تا كي بالاي سر
ماست؟
 

سال 1582
چند تا مرد دور هم نشسته اند و در حاليكه سبزي پاك مي كنند آهسته مشغول تبادل
نظرند.
- آره... مي گويند هدف اين جنبش بازگرداندن حق و حقوق ضايع شدهء مردهاست...
- حق با آقا جمشيده... ببينيد اين زن ها چقدر از ما سواستفاده مي كنند؟ تا
وقتي خونهء بابامونيم بايد آشپزي و بچه داري و اينها را ياد بگيريم و توسري
بخوريم، بعدش هم بدون مشورت زنمان مي دهند و زنمان هم مارا استثمار مي كند...
- خب مي گفتم... اسم اين جنبش سيبيليسم است و...
در اين حال با ورود خانم يكي از آنها بحث به زياد بودن گِل سبزي كشيده مي
شود! زن مي گويد: خدا سايهء شما مردها را از سر سبزي ها كم نكند!


سال 1882
راديو، موج FM، شبكهء پيام (صداي يك خانم)
بااعلام ساعت نه شب شما خانم هاي عزيز را در جريان آخرين اخبار رسيده قرار مي
دهم. به گزارش خبرگزاري بانوپرس دقايقي قبل سايهء آخرين نمونهء نادر از جنس
«مرد» از روي كرهء زمين محو شد! پس از پايان عمر اين آخرين بازمانده از شاخهء
زينتي مردها از اين پس نام اين موجودات را فقط در كتاب هاي تاريخ مي توان
پيدا كرد. ساعت 9 و 15 دقيقه با خبرهاي جديدي در خدمت شما خانم هاي عزيز
خواهم بود. دينگ دينگ!

تحول بنيادی در دستگاه اطلاعاتي کشور ضروری است

دكتر محسن رضايي در گفت‌وگو با «بازتاب» اظهار داشت: در شرايط حساس كنوني و موج تهديدهاي جديد عليه كشور، تقويت و يكپارچه‌سازي سيستم اطلاعاتي و امنيتي، از مهم‌ترين اولويت‌هاي ملي است و تأخير در اين اقدام، مي‌تواند پيامدهاي ناگواري براي نظام به همراه داشته باشد.

دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام، با اشاره به وقايع و ناآرامي‌هاي يك سال اخير در خوزستان، كردستان، آذربايجان، سيستان‌وبلوچستان و كرمان گفت: اين حوادث، تنها نشانه‌هايي از نتايج روند حاكم طي بيست سال گذشته بر سيستم اطلاعاتي و امنيتي كشور است و اگر به ريشه‌ها و علت‌هاي گسست و ضعف در سيستم امنيتي كشور به صورت جدي رسيدگي نشود، امكان وقوع و افزايش اين‌گونه حوادث در آينده وجود دارد.

فرمانده سابق سپاه پاسداران افزود: طي حدود بيست سال گذشته و طي سه دولت آقايان موسوي، هاشمي و خاتمي، سه آسيب جدي به سيستم اطلاعاتي و امنيتي كشور وارد آمده كه هر يك از اين آسيب‌ها، موجب بروز پيامدهاي زيانباري براي نظام شده است.

رضايي گفت: در دوره مهندس موسوي، تبديل سيستم اطلاعاتي كشور به يك وزارتخانه، باعث انتقال بسياري از نيروهاي زبده، برجسته و دلسوز نظام از سيستم اطلاعاتي كشور شد، در حالي كه تقريبا در هيچ يك از كشورهاي ديگر، فعاليت‌هاي اطلاعاتي و امنيتي در چهارچوب يك وزارتخانه انجام نمي‌شود.

وي توضيح داد: بيشتر نيروهايي كه پس از پيروزي انقلاب و آغاز جنگ، توانستند با ايجاد يك نهاد اطلاعاتي قدرتمند و كارآمد، بسياري از حوادث بزرگ همچون منافقين را مديريت و پس از فرار بني‌صدر، وضعيت حاكم بر جبهه‌ها را متحول كنند، با تشكيل وزارت اطلاعات، از سيستم اطلاعاتي و امنيتي كشور به بخش‌هاي ديگري منتقل شدند و اين فرايند باعث افت محسوس كيفي اطلاعات كشور گرديد.

محسن رضايي ادامه داد: به رغم اين‌كه حضرت امام(ره) در ابتدا با تشكيل وزارت اطلاعات مخالف بود، به دليل اصرار برخي مسئولان وقت دولت و فضاسازي انجام شده در مجلس وقت، اين اقدام انجام شد.

فرمانده سابق سپاه پاسداران افزود: در دولت آقاي هاشمي آسيب ديگري به اطلاعات كشور وارد آمد كه همان درگير شدن سيستم اطلاعاتي و امنيتي كشور در حوزه سياسي و اقتصادي و پيامد آن، تحميل هزينه سنگين به اعتبار و كارآمدي سيستم اطلاعاتي كشور بود.

دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام توضيح داد: در دولت آقاي خاتمي و پس از وقايعي نظير قتل‌هاي زنجيره‌اي، دولت در راستاي برخورد با نابساماني‌هاي موجود در سيستم اطلاعاتي كشور، عملا بخش عمده‌اي از آن را به تعطيلي كشاند و باعث شد كارآمدي و توانايي اطلاعاتي و امنيتي نظام به صورت جدي آسيب ببيند، در حالي كه برخلاف تصوري كه دوستان اصلاح‌طلب از دمكراسي و غرب دارند، در آمريكا و اروپا ـ كه سردمدار ليبراليسم و دمكراسي در جهان هستند ـ نيز سيستم‌هاي اطلاعاتي و امنيتي بسيار مقتدر، كارآمد و فعالي وجود دارد و اصولا تنها يك نظام امنيتي جامع و مستحكم مي‌تواند تضمين‌كننده آرامش، امنيت و سلامت يك جامعه باشد، در حالي كه با تعطيل شدن بسياري از بخش‌هاي عملياتي سيستم اطلاعاتي طي هشت سال گذشته، عوامل ايجاد ناامني، اشرار و تروريست‌ها فرصت پيدا كردند تا به آساني تجديدقوا و در فضاي كشور جولان دهند.

محسن رضايي خاطرنشان كرد: برخلاف آنچه تصور مي‌شود، زنجيره ناامني‌هاي رخ داده طي يك سال گذشته، صرفا محصول شرايط جديد نيست، بلكه نتيجه تضعيف پياپي سيستم اطلاعاتي و امنيتي كشور در بيست سال گذشته است.

وي افزود: بنابراين در وضعيت كنوني كه آمريكا و غرب قصد ايجاد ناامني‌هايي در داخل كشور را دارند، يكپارچه‌سازي دستگاه‌هاي چندگانه اطلاعاتي و امنيتي نظام و تقويت آن، از مهم‌ترين اولويت‌هاي كشور است، چراكه در صورت جدي شدن تهديدات عليه جمهوري اسلامي، ما نيازمند يك قدرت جدي براي مقابله با دشمنان هستيم.

رضايي ادامه داد: نبايد اجازه داد عوامل شرارت و ناامني با مانورهاي خود، احساس امنيت و اقتدار نظام را مخدوش كنند.

وي افزود: به نظر مي‌رسد، در شرايط فعلي ادغام دستگاه‌هاي متعدد اطلاعاتي كشور با يكديگر و تشكيل سازماني كه بتواند به صورت يكپارچه امنيت كشور را تأمين كند، تنها راه مقابله با تهديدات است.

وي گفت: تعدد دستگاه‌هاي اطلاعاتي، از يك سو به تداخل فعاليت‌ها و تزاحم آنها مي‌انجامد و از سوي ديگر، باعث بدون مسئول ماندن بخش‌هايي از امنيت كشور و تبديل شدن آنها به موضوعات مورد اختلاف و كشمكش دستگاه‌هاي اطلاعاتي مي‌شود.

رضايي ادامه داد: با تشكيل يك سازمان يكپارچه اطلاعاتي و امنيتي در كشور، كه طبيعتا رئيس آن با معرفي رئيس‌جمهور و تأييد رهبري تعيين مي‌شود، مي‌توان ناآرامي‌هاي به وجود آمده را به سرعت مرتفع كرد و براي مقابله با تهديدات آينده، آماده شد.

وي در پايان گفت: اين اقدام نيازمند تهيه و تصويب قانون در مجلس شوراي اسلامي است و انتظار مي‌رود، نمايندگان عزيز با توجه به اوضاع كنوني با جديت اين موضوع را دنبال كنند.

موج تحركات ضدايراني در مطبوعات و مقامات تركيه

خبرنگار «بازتاب» از آنكارا گزارش داد، به رغم گسترش محبوبيت جمهوري اسلامي ايران در افكار عمومي و مردم تركيه، هم‌زمان با افزايش حساسيت پرونده هسته‌اي ايران، موجي از تحليل‌هاي ضدايراني در مطبوعات اين كشور به چاپ مي‌رسد.

بسياري از اين مطبوعات كه از سوی عناصر لائيك اداره مي‌شود، در تحليل‌هاي خود، خواستار موضعگيري دولت تركيه به نفع آمريكا و عليه ايران مي‌شوند.

همچنين برخي شواهد، از موضعگيري‌هاي منفي مقامات تركيه كه در پوشش حزب اسلامگراي عدالت و توسعه رأي مردم تركيه را از آن خود كرده‌اند، حكايت دارد.

 اردوغان: در جواني، من هم پرشور و هيجان بودم
هفته پيش، رجب طيب اردوغان، به دانشجوياني كه از آمريكا انتقاد و از ايران حمايت مي‌كردند، گفت: در جواني، من هم مثل شما پر شور و هيجان بودم.

نخست‌وزير تركيه پیش از آن كه براي شركت در اجلاس D-8 كه محمود احمدي‌نژاد، رئيس‌جمهور ايران نيز حضور خواهد داشت، راهي اندونزي شود، در اتريش به دانشجوياني كه از آمريكا انتقاد و از ايران حمايت مي‌كردند، گفت: در جواني من هم مثل شما پر شور و هيجان بودم، ولي هنگام اداره دولت، مجبورم رئاليستی عمل كنم.

اردوغان قبل از ترك وين، در جلسه‌اي كه درب آن به روي خبرنگاران بسته بود، براي دانشجويان ترك كه در دانشگاه‌هاي اتريش تحصيل مي‌كردند صحبت كرد. او با واكنش شديد دانشجويان به آمريكا رو به رو شد و به اين سوال كه «وقتي عراق بمباران مي‌شد، از آمريكا حمايت كرديد و در كنارش ايستاديد. حالا هم موضوع حمله به ايران مطرح است؛ اگر آمريكا به ايران حمله كند، آيا سربازان ترك را به ايران اعزام خواهيد كرد و چرا از آمريكا حمايت مي‌كنيد، اين گونه پاسخ داد: در جواني، من هم مثل تو پر شور و هيجان بودم، حالا 52 سال دارم. مجبورم به منافع 75 ميليون مردم ترك فكر كنم. بايد آينده را هم به درستي پيش بيني كنيم. سود و زيان آن را بايد خوب بسنجيم. ما دولت اداره مي‌كنيم. سياست‌هاي رئاليست شرط لازم است، بايد واقعيت‌ها را ديد و بر حسب منافع تركيه حركت كرد. نمي‌توانيم با عصبانيت حركت كنيم. من نمي‌توانم به تنهايي چنين تصميمي بگيرم، تصميمات سازمان ملل را مراعات خواهيم كرد.

دانشجوی دیگری نيز گفت: تصميمات سازمان ملل معلوم است. در شرايطي كه نظاميان اسرائيلي، فلسطيني‌ها را مي‌كشند، من تصميمات سازمان ملل را به رسميت نمي‌شناسم.

اردوغان نيز به وي پاسخ داد: من نمي‌گويم احكام سازمان ملل 100 درصد اجرا مي‌شوند. سازمان ملل نيز بايد اصلاح و بازسازي شود. نمي‌توانيم بگوييم هر تصميمي كه سازمان ملل متحد مي گيرد، درست است.

تماس تلفني رايس و گل

از سوي ديگر، روزنامه «مليت» با اشاره به تماس تلفني وزراي خارجه تركيه و آمريكا نوشت: عبدالله گل، وزير امور خارجه تركيه، پنجشنبه گذشته با كاندوليزا رايس، همتاي آمريكايي خود، گفت‌وگو‌ي تلفني انجام داد.

به گفته مقامات آمريكايي، موضوع اين مكالمه «كوتاه» كه در عين حال «نگرش و همكاري قدرتمندي را منعكس كرد»، ايران بود.

يك ديپلماتيك بلندپايه آمريكايي در شرح جريان مكالمه تلفني گفت: «مي‌بينيم كه تركيه در خصوص ايران با ماست. براي آن‌كه باور كنيم آنكارا پيام‌هاي درستي به تهران داده، هر نوع دليل و مدرك لازم را داريم».

اين صحبت‌ها نحوه مطالعه و ارزيابي سفر علي لاريجاني، دبير كل شوراي عالي امنيت ملي ايران به آنكارا و ديدار طيب اردوغان، نخست‌وزير كشور با محمود احمدي‌نژاد، رئيس‌جمهور ايران، در واشنگتن را نشان مي‌دهد.

مليت: ايراني‌ها آدم‌هاي ساده‌اي نيستند

اين روزنامه در تحليل ديگري در ده ‌مي، به قلم «محمدعلي بيرانه» نوشت: ايراني‌ها آدم‌هاي ساده‌اي نيستند، به ویژه در روابط خارجي‌شان به هيچ وجه احساساتي عمل نمي‌كنند. اگر به رغم اين خصوصياتشان به رفتارهاي حزب عدالت و توسعه (AKP) كه تماماً انگيزه هاي ديني دارد، اعتماد كرده و تصور مي‌كنند، آنكارا در بحران هسته‌اي از ايران حمايت كرده و براي آرام كردن آمريكا تلاش خواهد كرد، بايد گفت كه خيلي اشتباه مي‌كنند.

عنصر دين چه در روابط خارجي و چه در روابط اقتصادي هيچ جايگاهي ندارد. نمي‌دانم يادتان هست يا نه، حكومت بولنت اجويت، در جريان بحران اقتصادي دهه 1970 از عربستان سعودي فقط يك تانكر نفت خواسته بود. در آن روزها اجويت در برابر صندوق بين المللي پول (IMF) قد علم كرده و مي خواست با منابع خودش روي پا بايستد. به نام اسلام، از عربستان سعودي كمك خواسته بود، اما پاسخ عجيبي دريافت كرده: براي كمك به شما آماده‌ايم، ولي پیشتر بايد با صندوق بين المللي پول توافقنامه امضا كنيد.

اين يك نمونه ساده بود. حزب عدالت و توسعه هم با همين نگاه به رويدادها نگاه خواهد كرد. به حكومت ايران علاقه و توجه نشان خواهد داد، ولي اولويت با منافع تركيه خواهد بود؛ يعني اولويت اين است كه ايران صاحب قدرت هسته‌اي نشود، به لاريجاني هم همين پيام داده شد.

آنكارا با اين امر كه ايران با تأسيس مراكز هسته‌اي، انرژي مورد نيازش را تامين كند، مخالفت نمي‌كند، ولي اگر كار به مرحله دستيابي به قدرت هسته‌اي برسد، كلاهشان توي هم مي رود.

من بر اين باورم كه ايراني‌ها واقعيت را مي‌بينند. اگر به رغم همه اينها باز هم به پيشروي در اين مسير ادامه دهند، آنكارا برخلاف ميل خود، به جبهه آمريكا ملحق خواهد شد؛ منافع بلندمدت آنكارا الزام آور اين است.

برنامه سفر رئيس‌جمهور به شانگهاي و اقدام سؤال‌برانگيز روسيه

به رغم آن‌كه ايران قصد دارد در بالاترين حد ديپلماتيك، يعني رئيس‌جمهور، در جلسه كشورهاي عضو سازمان همكاري‌هاي شانگهاي ـ كه اواسط ماه ژوئن در شهر شانگهاي كشور چين برگزار مي‌شود ـ شركت كند، معلوم نيست به چه دليل روسيه با عضويت دايم ايران و خروج كشورمان از عضو ناظر مخالفت مي‌نمايد.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، محمود احمدي‌نژاد، رئيس‌جمهوري در اقدامي هوشمندانه، هفته گذشته در اجلاس «دي‌هشت» در جزيره بالي شركت كرد و همچنين در نظر دارد، خود شخصا در اجلاس سازمان همكاري‌هاي شانگهاي، به عنوان عضو ناظر حضور يابد.

اين در حالي است كه در مقطع فشارهاي جهاني عليه ايران، افزايش ارتباط كشورمان با اتحاديه‌ها و سازمان‌هاي بين‌المللي و به ويژه موارد اقتصادي آنها، در جلب حمايت كشورهاي جهان مؤثر مي‌نمايد.

سازمان همكاري‌هاي شانگهاي از منسجم‌ترين و قوي‌ترين سازمان‌هايي است كه طي چندين سال گذشته در منطقه ايجاد گرديده داراي افق‌هاي وسيع و توانايي‌هاي مهم اقتصادي مي‌باشد كه نه تنها در ارتقاي سطح همكاري‌هاي اقتصادي و سياسي كشورمان در منطقه بسيار مفيد است، بلكه تضمين‌هاي امنيتي و همكاري‌هاي تجاري در خود دارد كه نقش اين سازمان را در سطح جهاني هر روز وسيع‌تر و گسترده‌تر مي‌نمايد.

هم‌اكنون شش كشور چين،روسيه، قزاقستان، قرقيزستان، تاجيكستان و ازبكستان عضو دايمي اين سازمان هستند و ايران به همراه هند، پاكستان و مغولستان عضو ناظر اين سازمان‌ مي‌باشند.

رئيس‌جمهور كشورمان قصد دارد، حضور فعالي در اجلاس ماه ژوئن اين سازمان در شانگهاي چين داشته باشد و عضويت ايران در اين سازمان در مقطع فعلي يك حركت موفقيت‌آميز ديپلماتيك به شمار مي‌رود‌. وزير امور خارجه روسيه پس از ديدار از پكن و ملاقات با «لي زوزينگ»، همتاي چيني خود، اعلام كرد كه بحث عضويت دايم ايران در اين سازمان، در اجلاس ماه ژوئن به هيچ وجه مطرح نيست و اين موضعگيري مخالفت با حركت ايران و سفر عالي‌ترين مقام كشورمان براي شركت در اجلاس به شمار مي‌رود.

به گفته تحليلگران، اين روش برخورد، براي پرستيژ كشورمان مناسب نيست كه به عنوان عضو ناظر در سطح عالي‌ترين مقامات در اجلاس شركت نمايد.

لازم است وزارت امور خارجه تمهيدات لازم را براي عضويت دايم ايران در اين سازمان و همچنين اقدامات لازم براي آن‌كه در اين اجلاس كه با حضور رئيس‌جمهور كشورمان برگزار مي‌شود، توافقات نهايي براي پيوستن ايران به اين سازمان انجام پذيرد كه سفر رئيس‌جمهور، داراي امتيازاتي براي كشورمان باشد.

گفتني است، سخنگوي وزارت خارجه چين در روز دوشنبه گفت: ايران خواهان عضويت كامل خود در سازمان همكاري شانگهاي است.

وي افزود: با توجه به اين كه ايران در حال حاضر عضو ناظر اين سازمان است و خواهان عضويت كامل در اين سازمان است لذا بايد اين موضوع مورد بحث اعضاء‌ قرار گيرد.

آزاد شدن ماهواره در ايران جدي مي‌شود؟!

اين روزها بحث جمع آوري ماهواره و طرح جديد مجلس فراگير شده و هر كسي در مورد اين پديده اظهار نظر مي كند. در اين خصوص برگزيده گفت وگوي بازتاب با سعيد ابوطالب نماينده مجلس را مي خوانيد:

• ما در حال حاضر در عرصه جهاني مزيت اقتصادي نداريم. اصلا ما در عرصه اقتصاد حرفي براي گفتن نداريم. بودجه ساليانه ما 195 هزار ميليارد تومان است كه بعيد به نظر مي رسد نصف بودجه يكي از ايالت‌هاي فقير آمريكا باشد ! اصلا ما در عرصه اقتصادي حرفي نداريم و نمي‌توانيم هم‌آوردي كنيم با دشمنان يا ديگران! در عرصه نظامي هم باز ما مزيت نداريم حالا موقعيت ژئواستراتژيك داريم ولي ابزاري براي اعمال قدرت نداريم. قدرت هم ملموس است و در حد شعار و حرف زدن نيست و بايد ملموس باشد. مزيت ما در ايدئولوژي و فكرمان است.

• من معتقدم دولت مردان ما از معدل جامعه كوتوله‌تر هستند در عرصه فرهنگ و انديشه. ولي چون خودشان سعي كردند جلودار باشند، مردم را كوتوله نشان مي‌دهند. هر چقدر ما كانال دولتي را از فرهنگ بر داريم موفق‌تر هستيم، به همين جهت معتقدم كه ما هر طوري شده به سمت راه‌اندازي شبكه‌هاي خصوصي برويم. من نمي‌گويم قانون اساسي را نفي كرده يا دور بزنيم، راه‌هاي مختلفي وجود دارد. من بعضي را به مسئولان صداوسيما پيشنهاد كردم ولي انگيزه در آنان وجود ندارد.

• شما در منزلتان نشسته‌ايد حق نداريد ماهواره داشته باشيد، خوب خيلي اسف‌انگيز است. خوب همه ما هم نمي‌توانيم بگوييم از اين به بعد آزاد هم استفاده كنند. اين موضوع را مي‌خواهم بگويم تحقيق كردم. توسعه يافته، مسلمان، غيرمسلمان تقريبا هيچ كشوري نيست كه ماهواره در آن 100 درصد آزاد باشد و هيچ كشوري هم نيست كه 100 درصد ممنوع باشد. يعني اصلا صفر و يك با ماهواره برخورد نمي‌كنند. اين بستگي به شرايط فرهنگي، جغرافيايي و خيلي موارد ديگر دارد.

• بالاخره همه كشورها خط قرمز دارند ولي ممكن است خط‌قرمزها به هم منطبق نشوند ولي بالاخره همه خط قرمز دارند. آمريكا هم دارد. يعني اين جوري نيست خيلي از سايت‌هايي كه ما در كشور فيلتر مي‌كنيم، آنان فيلتر نمي‌كنند. من معتقدم خيلي از شبكه‌ها هستند كه احتياجي به فيلتر ندارند و قابل استفاده هستند و معتقدم حداقل 100 شبكه وجود دارد كه قابل استفاده هستند. بدون هيچ فيلترينگ يا اعمال كمترين محدوديت!

تصوير يكي از پشت بامهاي تهران• واقعيت اين‌است كه اغلب مردم برنامه‌هاي ماهواره‌اي را تا سرحد امكان به آن دسترسي دارند. آمار مي‌گويد جوانان شهري در كل كشور امكان دسترسي به تصاوير ماهواره را تا 70 درصد دارند اين به معناي داشتن ديش نيست، بلكه مي‌توانند به آن دسترسي پيدا كنند. اين آمار عجيب و غريب به نظر نمي‌رسد. ناجا 50 درصد در كل كشور پذيرفته كه اصلا ديش وجود دارد.

• يك واقعيت را بايد بپذيريم كه مردم به ماهواره مراجعه مي‌كنند و يك دروغ بزرگ هست كه مديران قبلي صداوسيما مي‌گفتند كه تعداد بيننده‌هاي ماهواره خيلي كم است و حتي من يادم مي‌آيد آقاي كردان در جلسه‌اي كه من نشسته بودم و صورت جلسه هم دارد، مي‌گفت: مردم الان 1 درصد بيشتر ماهواره نگاه نمي‌كنند. ولي الان معلوم شده چقدر از مردم ماهواره نگاه مي‌كنند. اين يك واقعيت است.

• ما بايد يك قدم بگذاريم جلو و تقاضاي مردم و ببينيم و باور كنيم و سعي كنيم آن را جبران كنيم منتهي از روش‌هاي قانوني. اين پيشنهاد نوعي نگاه به آينده است.

• ببينيد بحث ماهواره تنوع‌طلبي است. يعني اين جوري نيست كه هزار تا شبكه را ببيني يا صبح تا شب پاي ماهواره باشي. اگر شما قدرت انتخاب داشته باشي و صد تا كانال زير دستت باشد تنوع‌طلبي از بين مي‌رود. معتقدم اين طرح يك مزيت ديگر دارد كه حرص و ولع بي‌جهت را از مخاطب مي‌گيرد. پژوهش‌ها هم ثابت كرده هيچ خبري نيست و مردم روي يك انتخاب ثابت مي‌شوند.

رهبر معظم انقلاب :به جاي صرف هزينه در مراسم اين روز ملي، براي ساختن اين شهر تلاش شود.

انقلاب پس از بررسي برنامه‌هاي مربوط به سالروز بزرگداشت آزادي خرمشهر تأكيد كرده‌اند، به جاي صرف هزينه در مراسم اين روز ملي، براي ساختن اين شهر تلاش شود.

بنا بر اين گزارش، در پي تقديم برنامه‌هاي بزرگداشت مراسم يوم‌الله سوم خرداد، سالروز آزادسازي خرمشهر از سوي بنياد حفظ آثار دفاع مقدس به رهبر انقلاب، ايشان در پاسخ مرقوم كرده‌اند، معلوم مي‌شود، خرمشهر خيلي كمبود دارد كه بايد ساخته شود. اين را زنده كنيد كه مهم‌تر از مراسم است.

سردار ميرفيصل باقرزاده، رئيس بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس، با اعلام اين خبر به خبرنگار «بازتاب» گفت: اين فرمان حجت را بر عليه مسئولان كشوري و محلي تمام كرده است و با توجه به مشكلات موجود در خرمشهر، بايد خدمات‌رساني به مردم غيور اين شهر، شتاب بيشتري بگيرد.

وي اضافه كرد: در همين رابطه، بنياد حفظ آثار با حذف برنامه‌هاي غيرضروري، فراخوان كمك به ساخت مصلاي خرمشهر را در دستور كار خود قرار داده و يكصد ميليون تومان نيز به اين امر اختصاص داد.
وي گفت: كمك به روستاهاي خرمشهر و تجليل از گمنامان حماسه مقاومت و فتح اين شهر، از ديگر برنامه‌هاي بنياد حفظ آثار در اجراي فرامين رهبر انقلاب است.

گفتني است، آيت‌الله خامنه‌اي در نخستين روزهاي سال جاري، ضمن حضور در جمع عشاير خوزستان و مسافراني كه به هويزه آمده بودند، بر رسيدگي به معضلات و مشكلات اين استان تأكيد كرده بودند.

تدارك اقدامات هماهنگ براي مشوقان تيم ملي

تدارك اقدامات هماهنگ براي مشوقان تيم مليدر پي تماس‌هاي خوانندگان «بازتاب» و اظهار علاقه ايرانيان مقيم اروپا و آلمان براي تماشاي بازي‌هاي تيم ملي و مشكل نداشتن بليت و پرچم كشورمان، از فدراسيون فوتبال خبر مي‌رسد كه اين فدراسيون، درصدد همكاري مشترك براي اعطاي بليت به هموطنان است.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، بنابراين، قرار است، پنجاه‌هزار پرچم به اروپا انتقال داده شود تا در اختيار تماشاگران بازي‌هاي تيم ملي قرار گيرد. همچنين با وزارت امور خارجه و سازمان صداوسيما و نيز با كمك نمايندگي‌هاي سياسي و خبري براي جمع‌آوري آمار ايرانيان متقاضي بليت هماهنگي شده و قرار است، با رايزني‌هاي فرهنگي كشورمان در كشورهاي مختلف، كه ايرانيان متقاضي در آنها ثبت‌نام كرده‌اند، بليت در اختيار علاقه‌مندان قرار گيرد.
بنابراين، هموطنان علاقه‌مند مقيم اروپا، مي‌توانند با مراجعه به بخش رايزني‌هاي فرهنگي سفارتخانه‌هاي جمهوري اسلامي در اروپا، علاقه‌مندي خود را به دريافت بليت اعلام نمايند.

اما يكي ديگر از اقدامات شايسته‌اي كه مي‌تواند، ايرانيان شهرهاي مختلف اروپا و حتي ايرانيان ساكن آلمان را از لحاظ ملي و ورزشي متحد كند، برنامه‌ريزي مدون نمايندگي‌هاي سياسي كشورمان در شهرهاي مختلف است تا با برقراري جمع‌هاي ايراني و استفاده از تلويزيون‌هاي بزرگ تبليغاتي، شرايط را براي تماشاي دسته‌جمعي فوتبال توسط ايرانيان فراهم كنند، تا هم روح همبستگي در ميان هموطنان تقويت و هم فوتبال، بهانه‌اي براي ديدارهاي دوباره ايرانيان سراسر جهان شود.

در صورت برنامه‌ريزي لازم در اين مكان‌ها، فعاليت‌هاي فرهنگي و اجتماعي بي‌شماري مي‌توان انجام داد.

ابراز علاقه دختر كلينتون به اسلام

دختر بيل كلينتون، رئيس‌جمهور پيشين آمريكا، چندي پيش، پس از دريافت تفاسير انگليسي قرآن كريم، به اسلام علاقه‌مند شده است.

آيت‌الله سيدكمال فقيه ايماني در گفت‌وگو با خبرنگار «بازتاب»، ضمن بيان اين مطلب گفت: چند سال پيش دختر كلينتون با ارسال نامه‌اي به مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع) در اصفهان، درخواست تعدادي كتاب تفسير و ديگر آثار اسلامي كرد كه مؤسسه نيز اين كتاب‌ها را براي وي ارسال و پس از مدتي، رئيس دفتر بيل كلينتون، مرسوله پستي را اعلام وصول كرد.

استاد حوزه علميه اصفهان افزود: بنا بر برخي اخبار رسيده، دختر كلينتون كه با مطالعه كتاب‌ها به اسلام علاقه‌مند شده بود، مادرش را نيز با اين تعاليم آشنا نموده و در مورد مباني اسلام با او گفت‌وگو كرده است.

هيلاري كلينتون، مادر چلسي كلينتون، خود نيز از سناتورهاي ايالات متحده آمريكا و از كانديداهاي احتمالي حزب دمكرات آمريكا در انتخابات آينده رياست‌جمهوري در سال 2008 به شمار مي‌رود.
وي گفت: البته درباره مسلمان شدن دختر رئيس‌جمهور آمريكا خبر دقيقي به ما نرسيده است.

به گفته رئيس مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع)، روزانه نامه‌هاي بسياري از اقصي نقاط جهان به اين مؤسسه مي‌رسد و نزديك به يك سال است كه سيل نامه‌هاي جوانان جهان، اطلاعاتي در‌باره حضرت مهدي(عج) مي‌خواهند و اين مؤسسه هم كتابي را در همين زمينه در دست ترجمه دارد.

گفتني است، مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع) قرآن را به زبان‌هاي انگليسي، مالايي، روسي، ايتاليايي، چيني و آلماني ترجمه كرده و روزانه، نزديك به پنجاه بسته كتاب به كشورهاي اروپايي و آمريكايي مي‌فرستد و علاقه‌مندان به دين اسلام با ارسال نامه، مي‌توانند از كتاب‌هاي رايگان اين مؤسسه با زبان‌هاي خارجي استفاده كنند.

مسيحي كردن مسلمانان در سايه حمايت دولت كردستان!

در سايه سكوت همراه با حمايت دولت كردستان و دو حزب اصلي دمكرات و ميهني، كه مدعي اسلام هستند، مروجان مسيحيت، فعاليت‌هاي خود را براي مسيحي كردن مسلمانان كرد، گسترش داده‌اند.

تازه‌ترين اقدام اين گروه، برگزاري كنفرانس كليساي مسيحي كردزبان است و بنا بر ادعاهاي اظهار شده، آمار مسيحيان در اين منطقه افزايش يافته است.

هفته‌نامه مستقل «ميديا» در اين‌باره گزارشي تهيه كرده و آورده است: جمعي از دختران با لباس‌هاي كردي و آخرين مد خود، در حال رقص و پايكوبي‌اند و در ضمن آن، ترانه‌هايي را خطاب به خداوند، زمزمه مي‌كنند و جمعيت براي آنان دست مي‌زند.

سومين كنفرانس كليساي مسيحي كردزبان، توسط دختراني آغاز شد كه به تازگي، به دين مسيح گرويده‌اند. در روزهاي چهارم، پنجم و ششم همين ماه، سومين فستيوال كليساي مسيحي كردزبان‌ها در سالن كانون روشنفكري و اجتماعي دانشگاه صلاح الدين اربيل، برگزار شد. در مراسم افتتاح اين كنفرانس، نماينده رئيس دولت محلي كردستان و نيز نماينده رياست جمهوري عراق شركت داشته و سخنراني كردند. سخنگوي رسمي اين فستيوال، به افزايش گرويدگان به دين مسيح از زمان دومين فستيوال (14 تا 16 / 4 / 2005) تاكنون اشاره مي‌كند.

آقاي حاكم طارق گردي، مديركل ديوان وزارت كشور، به عنوان نماينده دولت محلي كردستان در اين مراسم سخنراني كرد و وجود اقليت‌هاي مذهبي و ديني در كردستان را  نقطه مثبت و عامل نزديكي افراد به همديگر دانست و گفت: ما همه‌گونه حمايت خود را از ايجاد يك كليساي مسيحي كردزبان و ديگر كليساها اعلام داشته‌ايم و مي‌خواهيم ثابت كنيم كه اگر فرصت و امكاني داشته باشيم مي‌توانيم، برادروار با همديگر زندگي كنيم.

جميل عيسي، نماينده جلال طالباني، رئيس‌جمهور عراق، در گفتگو با ميديا، به موضوع آزادي اديان و مذاهب اشاره كرده، مي‌گويد: ما نمي‌توانيم راه را بر آزادي‌هايي كه از سراسر جهان وارد كردستان مي‌شود بگيريم. ما اكنون در قرون وسطي زندگي نمي‌كنيم. من اطمينان مي‌دهم، آزادي‌هايي كه اكنون در كردستان وجود دارد، به همگان داده خواهد شد.

بنابر دين اسلام، هر مسلماني كه به دين ديگري گرايش پيدا كرده و بدان معتقد شود، مرتد است. سال گذشته، به دنبال برگزاري كنگره دوم كليساي مسيحيان كردزبان، احزاب اسلامي (حزب اتحاد اسلامي و جمعيت اسلامي) بيانيه‌اي را عليه اين كنگره منتشر كردند، اما نماينده رئيس‌جمهور عراق، حاضر نشد در اين باره توضيحي دهد و تنها گفت: هر كسي براي بيان نظرات خود، آزاد است.

خانم كوژين خدر، سخنگوي رسمي اين كنفرانس، به ميديا گفت: در حقيقت، ما چيزي را به عنوان تهديد براي خود تلقي نمي‌كنيم.

در مورد واكنش‌هاي پس از كنفرانس دوم در سال گذشته، بايد به نارضايتي مسيحيان كردستان اشاره كرد كه در آن «جنبش دمكراتيك آشوريان»، طي بيانيه‌اي، آن را تلاشي براي بر هم زدن روابط ميان مسيحيان و مسلمانان كردستان، قلمداد كردند.

اين سخنگو گفت: فعاليت‌هاي ما پس از برگزاري كنفرانس دوم، رو به جلو بوده و فعاليت خوبي در اين مدت داشته‌ايم و كليساي كردزبان كردستان در حال پيشرفت است.

نامبرده، هيچ اشاره‌اي به آمار مسيحيان كردستان نكرد، اما اظهار داشت كه غير از افراد، تعدادي از خانواده‌ها نيز دسته‌جمعي به دين مسيح گرويده‌اند.

وي تعداد شركت كنندگان در اين كنفرانس را حدود يك هزار نفر برآورد كرد و گفت: مخارج اين كنفرانس از سوي صندوق جامعه معتقدان تأمين شده است.
«كوژين خدر» همچنين از دولت محلي كردستان، تشكر كرده، در مورد حمايت آن از برگزاري اين كنفرانس مي‌گويد: به راستي، از آنان متشكريم و هر درخواستي را كه كرده‌ايم، برآورده ساخته و مانعي براي ما ايجاد نكرده‌اند. شايد عده‌اي، نظر شخصي خود را مخالف ما دانسته باشند، اما به طور كل، دولت محلي كردستان، همكاري خوبي با ما كرده است.

راجع به كمك‌هاي دولت محلي كردستان به اين كليسا، سخنگوي كنفرانس مي‌گويد: « تاكنون اطلاعي در اين باره نداشته‌ايم».

جامعه كردستاني، جامعه‌اي اسلامي است و مسلمانان آن، بيش از 1500 سال است كه سرودهاي ديني خود را مي‌خوانند و دستورهاي آن را اجرا مي‌كنند. با اين حال، پديده مسيحي شدن كردها از زمان برگزاري سومين كنفرانس، مورد توجه قرار گرفته و خود را نشان مي‌دهد. تعداد شركت‌كنندگان در سال گذشته، حدود چهار صد نفر بود، اما امسال نزديك به يك‌هزار نفر در اين جلسات شركت كردند.

 كنفرانس امسال، آشكارتر و برجسته تر بود و برخي از ناظران، دليل اين امر را باز شدن جامعه كردستاني دانستند. با اين حال، گرويدن افراد از دين اسلام به دين مسيحي، امري است كه هنوز هم از سوي برخي خانواده‌هاي مسلمان، امري عادي تلقي نمي‌شود.

سخنگوي كنفرانس، راجع به اين كه آيا كساني كه به دين مسيح مي‌پيوندند، از سوي خانواده‌هايشان دچار مشكل مي‌شوند يا نه، پاسخ مي‌دهد: در گذشته، مشكلات زيادي وجود داشت، اما گويا اين مشكلات به شدت كاهش يافته است. هنوز هم افرادي هستند كه مشكلاتي در اين زمينه دارند، اما باورها و اعتقادات آنان به كمكشان مي‌آيد.

در اين كنگره، كه چندين پرچم كردستان به چشم مي‌خورد، ميهماناني ديده مي‌شدند كه از آمريكا و اروپا و اردن و ديگر شهرهاي عراق، به اربيل آمده بودند. اسقف «ديويد گيبرسون» كه از آمريكا شركت كرده بود، مقاله‌اي را نيز خواند.

اين اسقف، براي سومين بار است كه به كردستان آمده و در كنگره دوم هم شركت داشته است. نامبرده، مجموع سفرهاي خود به كردستان را در يك سي دي جمع آوري كرده و آن را به رئيس‌جمهور ايالات متحده آمريكا، نشان داده است.

اسقف «ديويد گيبرسون»، كه كليساي مسيحيان كردزبان را به عنوان دستاورد تاريخي بسيار خوبي براي مردم كردستان به شمار مي‌آورد، راجع به سي دي خود مي‌گويد: ما، در حدود پنجاه خانواده از سوي رئيس‌جمهور آمريكا دعوت شده بوديم تا شام را با ايشان صرف كنيم. زماني كه من در كردستان بودم، يك نوار ويديويي از مسافرت خود تهيه كردم و آن را به همراه خود برده و به رئيس‌جمهور نشان دادم. جورج بوش هم، مراتب احترام و دوستي خود را نسبت به مردم كردستان عراق ابراز داشت. همچنين، پس از سفر اول خود به كردستان، به همراه همسرم با جورج بوش و همسرش راجع به عراق و كردستان، صحبت كرديم.

گيبرسون، ضمن ابراز خوشحالي خود، بر اين باور است، هر بار كه به كردستان عراق مي‌آيد، شاهد پيشرفت‌هاي خوبي در زمينه عمران و آباداني كردستان بوده است.

مجيد رشيد محمد، خادم كليساي كرد‌زبان، كه سرپرستي مسيحي‌هاي كردزبان در شهر اربيل را به عهده دارد، مي‌گويد: گرويدگان به دين مسيح در حال افزايشند، اما نزد ما نمي آيند و آن را بروز نمي‌دهند.

بنابراين، ما آمار درستي در دست نداريم و همچنين، مكان ويژه‌اي نداريم تا آنان را سرشماري كنيم. ممكن است در حال حاضر، 4/1 مردم اربيل، به عيسي مسيح باور داشته باشند.
نامبرده ، تهديدهاي انجام شده را چندان مهم ندانسته مي‌گويد: ما با كسي مشكل نداريم، هر كه با ما مخالفت مي‌كند، ما به او احترام مي‌گذاريم.

خانم «شيلان عبدالقادر» با لباس محلي كردي، مرتباً در رفت‌وآمد است. نامبرده، همسر مجيد رشيد و يكي از خانم‌هايي است كه سرودهاي مذهبي را اجرا كردند. او پس از  اجازه از همسرش مي‌گويد: من، مدت هفت ماه است، به دين مسيح گرويده‌ام. شوهرم، پدرم و مادرم و تمام فاميل خبر دارند كه من مسيحي شده‌ا‌م، ولي هيچ مشكلي برايم درست نكرده‌اند. شيلان گلايه كرده و مي‌گويد: برخي معتقدند كه ما به خاطر پول و مسائل مادي، دين خود را فروخته‌ايم، اما اين حرف‌ها درست نيست.

عبدالقادر، اظهار مي‌دارد كه در شهر «دهوك»، دچار مشكلاتي شده است؛ مثلا ًَدر سال‌هاي اخير، چند آدم تندرو، «كاك زيور» را به همين دليل گرويدن به دين مسيح ترور كردند، اما دولت محلي، عاملان اين ترور را دستگير كرد. نامبرده اجازه نداد كه ما با همسرش در اين باره صحبت كنيم، چون بر اين باور بود كه در شهر دهوك، فشار بر خانم‌ها بسيار بيشتر از آقايان است.

علي محمد رحيم، متولد سال 1977 در منطقه «اورامان» و كارمند اداره امنيت است. نامبرده به همراه همسرش در اين كنفرانس شركت كرده است.

علي محمد رحيم، از سال 1998 تا 2001 عضو حزب اتحاد اسلامي بوده و در اين باره مي‌گويد: من آدمي ساده و احساساتي و در عين حال، خشن بودم. گفته بودم به خاطر خدا و ملت به اين حزب مي‌پيوندم، چون گمان مي‌كردم از اين راه مي‌توانم به خدا و به مردمم خدمت كنم، براي همين، گفتم به خاطر دين و ملت، خود را قرباني خواهم كرد و در راه اين حزب، كشته مي‌شوم، اما در حقيقت اين گونه نبود. من فكر مي‌كردم كه آزادي، در يك فضاي ديني و در يك جو مذهبي به دست خواهد آمد، ولي در واقع، براي من اين‌گونه نبود؛ بنابراين، منصرف شدم. من مسيح را مانند يك باور و اعتقاد روحي مي‌بينم. زماني كه ديدم، يك كليسا وجود دارد و مي‌توان به زبان كردي با خداي خودت راز و نياز و نياش كني، خيلي تحت تاثير قرار گرفتم؛ يعني من با زبان كردي با خداي خودم حرف مي‌زنم؛ به راستي، اين يك معجزه بود!

علي محمد، در منطقه‌اي به دنيا آمده است كه محل تشكيل جندالاسلام بوده كه زماني در آنجا، پايگاه داشته‌اند، اما وي در اين مورد، هيچ‌گونه ترس و وحشتي به خود راه نمي‌دهد و مي‌گويد: زماني، پايگاه جندالاسلام در روستاي ما بود، اما من ترس ندارم و هميشه خداي بزرگ را در كنار خود احساس مي‌كنم.

شمال يونس، يكي از جواناني بود كه فعالانه در اين كنفرانس، شركت كرده بود. او در روزنامه «آلاي آزادي» به كار روزنامه‌نگاري مشغول است. يونس اهل «رانيه» بوده و چند سالي است به دين مسيح گرويده است.
وي مي‌گويد: در گذشته مشروب مي‌خوردم، اما مسيح من را منزه كرده و اكنون از اعمال زشت گذشته خود، دست برداشته‌ام.

اين در حال است كه بهزاد مزوري با پوشيدن لباس محلي كردي، مجري برنامه بود.
وي مي‌گويد: حدود ده سال است كه به مسيح گرويده‌ام. دولت محلي كردستان، يك تكه زمين اختصاص داده است تا در آن كليساي مسيحيان كردزبان را تأسيس كنم. او ادامه مي‌دهد: اين كنگره با كنگره سال پيش تفاوت‌هاي بسياري دارد. ما احساس مي‌كنيم كه روز به روز، آزاديمان بيشتر شده است و مردم هم مشاركت بهتر و بيشتري در كنگره‌هاي ما خواهند كرد.

زينه فاضل، دختر عرب مسيحي است كه يك سال و نيم پيش، همراه خانواده‌اش براي سياحت و تفريح به كردستان آمده بود. نامبرده با يك پسر جوان ايراني به نام اميد آشنا شد و سپس با هم ازدواج كردند. زينه، امروز به همراه شوهرش در اربيل زندگي مي‌كند. وي در ابتدا مسلمان بوده، اما بعدها در بغداد با دين مسيح آشنا شده و به آن مي‌گرود. زينه خوشحالي خود را از برگزاري اين كنفرانس و نيز شركت خود در آن اظهار مي‌دارد.

از شيرين عبادي تا شيعيان بلژيك

در هفته‌هاي گذشته، كساني كه در غرب زندگي مي‌كنند، شاهد بودند كه تمام رسانه‌هاي اين ديار در يك حركت حساب شده، بيشترين تلاش خود را براي معرفي احمدي‌نژاد به عنوان علت‌العلل بحران كنوني با ايران و خطر بالقوه آتي براي جهان به كار بردند. كساني كه در فرانسه زندگي مي‌كنند، شاهد تصاويري از احمدي‌نژاد بر روي بيل‌بردهاي بزرگ جاده اي در طول تمام شاه‌راه‌ها بودند كه با نصب عكس بزرگ كه شبيه به عكسي از هيتلر بود، مي‌خواستند، او را عامل جنگ آتي جهان و بحران‌هاي آينده نشان دهند.
همگان شاهد بودند كه رسانه‌هاي غربي، در پي بالا رفتن قيمت نفت و در پي آن، افزايش قيمت بنزين مصرفي شهروندان غربي، در پي القاي اين بودند كه عامل اصلي اين افزايش، شخص احمدي‌نژاد است كه با لجاجت در مقابل خواست بين‌المللي مقاومت مي‌كند و در پي ساخت بمب اتم است.

يكي از ايرانيان مقيم پاريس در يادداشتي با اعلام اين مطلب مي‌افزايد: شايد نوشتن نامه به جورج بوش، به خاطر اين هجمه رسانه‌اي بوده باشد كه مسئولان كشور، اقدام به اين كار با توجه با تاريخ كنش‌هاي جند ساله اخير ما با غربي‌ها، به ويژه با آمريكا کرده باشند؛ چيزي كه در پي اين نامه به خوبي در رسانه‌هاي غربي پيداست، تغيير پرداخت به موضوع ايران است. در پي اين نامه كه رسانه‌ها مجبور به انتشار بخش‌هايي از آن شدند، اينان را در مقابل پرسشي نا‌گفته از طرف افكار عمومي قرار داد و آن اين كه شما مي‌گفتيد، اين هيتلر مدرن است، ولي نامه وي با فرض شما نمي خورد... .

در روزهاي اول تنها بخشي از این نامه، به زبان فارسي و انگليسي در دست بود و فقط رونامه «لوموند» فرانسوي، آن را به زبان انگليسي در اختيار مخاطبان خود قرار داد و اين ، نشان مي‌داد كه فرانسوي‌ها زياد مايل به پخش همه اين نامه نيستند. با دوستان تصميم گرفتيم، اين نامه را به زبان فرانسه ترجمه كرده و در سايتي براي دسترسي فرانسه‌زبانان قرار دهيم. به اين ترتيب، پس از گذر از مقدمات و تصحيح و تطبيق با اصل فارسي آن، به يكي از مسئولان براي ياري گرفتن در اين راه، مراجعه كردم و به منظور پخش هرچه بيشتر متن اين نامه از دوستان ياري خواستم، ولي با كمال تعجب، جواب اين بود كه چون اين نامه به احمدي‌نژاد مربوط مي‌شود، امكان ياري ضعيف است. شنيدن اين سخن براي راقم، چنان سنگين آمد كه مدتي فكر من را مشغول اين نوع برخورد كرد، چرا كه اين واكنش يك مسئول نظام جمهوري اسلامي بود. گذري به برخورد‌هاي مشابه كردم و افسوس بر حال خودمان خوردم كه هنوز ما به حدي از رشد سياسي نرسيده‌ايم كه فرقي بين مسائل حزبي با منافع و مصالح كشور فرق بگذاريم... .

شب كه به منزل آمدم، ترجمه فرانسوي آماده را ديدم كه شيعيان غير ايراني مقيم بلژيك آن را با يك كار بسيار زيبا در صحنه اينترنت گذاشته‌اند كه براي مشاهده آن ميتوان به لينك زير مراجعه كرد.

http://www.al-imane.com/index.php?ind=news&op=news_show_single&ide=24 با ديدن اين برخورد باز تأسفم افزون شد. چطور مي‌شود كه دوستداران ايران و فرهنگ تشيع به خاطر نگراني از كشوري كه دوست دارند، با امكانات خيلي كم، از وقت خود گذشته و چنين كاري را به اين خوبي به نمايش گذاشتند و ما كه بر سر اين سفره نشسته ايم، اينچنين گرفتاريم؟

با مرور مسائل چند هفته اخير در مورد مسائل ايران و اظهارات متفاوت، نكاتي ديدم كه جا دارد، دلسوزان ما در مورد آن تأمل كنند.
خانم شيرين عبادي در سفر اروپايي خود براي معرفي كتاب اخيرش، در چند كشور مصاحبه داشت و خبرنگاران، علاوه بر موضوعات كتاب و كارهاي ايشان، از وي در مورد انرژي هسته‌اي و يا امكان حمله نظامي آمريكا و اسرائيل سؤال کردند. با توجه به اين كه ايشان موفق به كسب جايزه نوبل شده‌اند، در ميان رسانه‌هاي غربي، جايگاه خاصي دارند. به رغم اين كه ايشان مي‌توانست در راستاي خواست خبرنگاران جواب دلخواه آنان را بدهد، هر بار در اين زمينه بر حق استفاده از انرژي اتمي در مصارف صلح‌آميز كشورمان تأييد و ضمن محكوم كردن حمله نظامي، آمادگي خود را براي دفاع از كشور اعلام می كردند.

خانم لورا: باور كنيد شوهرم محبوب است!

به رغم آن‌كه نظرسنجي‌‌هاي انجام‌شده طي هفته‌هاي اخير، نشان از افت كم‌سابقه محبوبيت رئيس‌جمهور آمريكا دارد، همسر بوش نظر ديگري دارد و معتقد است شوهرش همچنان محبوب جامعه آمريكاست.

لورا بوش، نظرسنجي‌ها و نظريات منفي اعلام‌شده درباره بوش و نيز نتايج همه‌پرسي‌هايي را كه نشان‌دهنده پايين‌ترين ركود تأييد شوهرش است، قبول ندارد.

به گزارش سرويس بين‌الملل «بازتاب»، وي در مصاحبه با «فاكس‌نيوز» گفت كه فكر نمي‌كند مردم، اعتمادشان را به بوش از دست داده باشند. او گفت: من واقعا نتايج اين همه‌پرسي‌ها را باور نمي‌كنم. من به سراسر كشور سفر كرده‌ام و مردم و واكنش‌هاي آنان در مورد همسرم را ديده‌ام و در حين سفرم به سراسر آمريكا، من شاهد پاسخ آنان بوده‌ام كه او را بسيار تحسين كرده‌اند؛ بسياري از مردم پيش من آمده‌اند و گفته‌اند كه به راه خود ادامه دهيد.

البته لورا بوش در مصاحبه جداگانه‌اي با شبكه تلويزيوني «ABC»، گفته كه معروفيت همسرش، دچار لطمه شده و علت آن اين بوده كه كشور آمريكا، سال سختي را پشت سر گذاشته است. او با دفاع از همسرش ادامه داد بوش تنها كسي بوده كه مجبور به گرفتن تصميمات دشوار بوده است و البته هميشه اين تصميمات، رضايت همه را تأمين نمي‌كند.

لورا بوش از اين بابت دلخور بود كه وقتي محبوبيت همسرش بالا رفت، روزنامه‌ها آن را تيتر يك نكردند، اما اين بار كردند. وقتي از لورا پرسيدند كه آيا به نظر او رسانه‌ها در اين‌باره بي‌انصافي كرده‌اند، پاسخ داد: من فكر نمي‌كنم كه اين امر لزوما رفتاري غيرمنصفانه بوده باشد، بلكه آنان خواسته‌اند تا حدودي از اين موقعيت سوءاستفاده كنند.

آغاز ماراتن گروه‌هاي سياسي براي انتخابات شوراها

با اعلام اسفند ماه به عنوان زمان برگزاري انتخابات شوراها، به تدريج ماراتن گروه‌هاي سياسي مختلف براي حضور در سومين دوره انتخابات شوراهاي اسلامي آغاز مي‌شود.

اين در حالي است كه هنوز، احتمال برگزاري هم‌زمان انتخابات شوراها با خبرگان منتفي نشده كه در اين صورت، اين انتخابات در آبان ماه و تنها شش ماه ديگر اجرا خواهد شد.

به نظر مي‌رسد اين انتخابات كه اولين انتخابات پس از رياست‌جمهوري نهم و انتخاب محمود احمدي‌نژاد به شمار مي‌رود، شاهد آرايش متفاوتي باشد.

احتمال مي‌رود اصولگرايان در اين انتخابات، دست‌كم در دو گروه هواداران رئيس‌جمهور و منتقدان وي با محوريت دو طيف «آبادگران شوراي شهر تهران» و «آبادگران مجلس» به فعاليت بپردازند.

از ديگر سو، شنيده‌ها و اخبار، از حضور چند گروه فعال جبهه اصلاح‌طلبان شامل طيف مشاركت، هواداران كروبي و هواداران هاشمي رفسنجاني حكايت دارد.

اما در حالي كه اخباري از فعاليت ستادهاي انتخاباتي سابق احمدي‌نژاد به سرپرستي ذبيحي، مسئول استان‌هاي ستاد انتخاباتي احمدي‌نژاد و شخص پشت پرده شماري از انتصابات دولت جديد به گوش مي‌رسد، مسعود زريبافان، عضو شوراي شهر تهران و دبير هيأت دولت، مأموريت ذبيحي براي ساماندهي ستادهاي انتخاباتي را تكذيب مي‌كند.
هرچند شايعات از تلاش اين گروه براي شناسايي كانديداها و تهيه ليست‌هاي اوليه شوراها حكايت دارد، مسعود زريبافان به خبرنگار «بازتاب» مي‌گويد: رابطه آقاي ذبيحي كه مسئول استان‌هاي ستادهاي تبليغاتي آقاي احمدي‌نژاد بود، با ساير اعضاي ستاد، صرفا رابطه‌اي دوستانه است و هيچ دستور يا تصميمي براي پيگيري اين پروسه توسط ايشان اتخاذ نشده است.

اين عضو شوراي شهر كه از نزديكان رئيس‌جمهور به شمار مي‌رود، افزود: در مورد ائتلاف طرفداران رئيس‌جمهور و ساماندهي احزاب و گروه‌هايي مانند آبادگران و... هيچ برنامه‌اي مدون‌نشده و قصد چنين اقداماتي را نيز نداريم.

ديپلماسي بدون گفت‌وگوي ايران و آمريكا عقيم است

يك تحليلگر آمريكايي با اشاره به موضوع هسته‌اي ايران و تلاش‌هاي نافرجام به كار رفته در اين موضوع، معتقد است ديپلماسي در مسئله هسته‌اي ايران، بدون مذاكره مستقيم دو كشور ايران و آمريكا، راه به جايي نمي‌برد.
وي با اشاره به نامه احمدي‌نژاد مي‌گويد: با تيراندازي نمي‌شود رابطه برقرار كرد؛ ايران و آمريكا به گفت‌وگو نياز دارند.

«ترودي روبين»، ستون‌نويس «تايمز ليدر» مي‌نويسد: به تازگي درباره اين‌كه آيا ايران و ايالات متحده آمريكا بايد مستقيم با يكديگر گفت‌وگو داشته باشند يا خير، صحبت‌هاي زيادي شده است. نامه آقاي احمدي‌نژاد، نخستين گفت‌وگوي مستقيم يك رئيس‌جمهور ايراني با كاخ سفيد از بيش از يك ربع قرن پيش است.

اين نامه تا حدود زيادي به انتقاد از آمريكا پرداخته است ـ اما به هر حال حقيقت نامه هرچه كه مي‌خواهد باشد ـ جالب توجه است، به گونه‌اي كه رئيس‌جمهور ايران به اين نكته اشاره كرده كه كشورش آماده گفت‌وگو با همه كشورهاست. البته بايد گفت، شايد رئيس‌جمهور ايران قصد داشته است، مسير توجهات را به خاطر برنامه‌هاي هسته‌اي ايران از سمت شوراي امنيت منحرف سازد. اما اين حركت حساس، اين پرسش را مطرح مي‌كند كه چرا حقيقتا پس از گذشت سال‌هاي طولاني، آمريكا و ايران رودررو گفت‌وگو نمي‌كنند؟ البته بايد گفت كه سابقه طولاني مدت و رنج‌آوري از شكست تلاش‌هاي آمريكا و ايران براي انجام گفت‌وگو وجود داشته است.

تلاش‌هاي «جيمي كارتر» و «بيل كلينتون» به هيچ جا نرسيد و ريسك ريگان در مورد برنامه ايران ـ كنترا بسيار بد تمام شد. گفت‌وگوهاي بين ايران و آمريكا بر سر موضوع افغانستان، به انجام بهتر تلاش‌هاي آمريكا در آنجا كمك كرد و به گفته مقامات آمريكايي، مقامات ايران تمايل زيادي براي انجام دادوستدهاي بيشتر از خود نشان دادند.

به رغم همه تهديداتي كه واشنگتن از بابت برنامه هسته‌اي ايران اعمال مي‌كند، بيشتر كارشناسان عقيده دارند كه بمباران تأسيسات ايران، باعث توقف برنامه نشده و آمريكا را درگير يك جنگ طولاني‌مدت ديگر مي‌كند.

واشنگتن از طريق زلماي خليل‌زاد با مقامات ايراني گفت‌وگوهاي زيادي داشته است، اما تنها موضوع بحث، عراق بوده است؛ با سهم بالاي شراكت هر دو طرف مذاكره و وجود فاصله بسيار بين ايران و آمريكا، حال مي‌پرسيم كه چرا دو طرف، مستقيم براي گفت‌وگو درباره يك رشته مسائل و موضوعات ديگر، كاري نمي‌كنند.

ممكن است گفت‌وگوها بي‌ثمر تمام شوند، اما به هر حال، توافق بسيار نيرومندي براي انجام تلاش در اين راه وجود دارد. ديپلماسي جدي، نياز به مشاركت مستقيم و فعال آمريكا دارد. گذشته از آن اگر آمريكا براي گسترش تلاش‌هايش براي پيشبرد روند ديپلماسي كاري نكرده باشد، نمي‌تواند در زمينه تدابير شديدتر از ديگر ملت‌ها انتظار پشتيباني داشته باشد.

پس از سقوط حكومت صدام و قدرتمند شدن شيعيان عراق، قدرت ايران نيز در منطقه تشديد شد. عراق هم نمي‌تواند ثبات پيدا كند، مگر آن‌كه همه همسايگانش از جمله ايران، با يكديگر و با آمريكا همكاري كنند. پس مي‌بينيم كه در اينجا هم به گفت‌وگوي جدي ايران و آمريكا نياز داريم.

حال با اين همه بي‌اعتمادي بين ايراني‌ها و آمريكايي‌ها، چرا اين امكان براي آمريكا وجود ندارد كه بخواهد سفارتي در تهران داشته باشد كه باعث آسان شدن مبادله مقامات علمي، دانشجويان و تاجران شود؟ با اين مقدار اطلاعات محدود آمريكا از ايران، چرا ايالات متحده نمي‌خواهد تماس مستقيم بيشتري با ايران داشته باشد؟ من اين سؤال را از «جان بولتون» مي‌پرسم كه مذاكره مستقيم با ايران را كم‌اهميت مي‌شمارد و او دليل مخالفت خود را با اين كار، مشروعيت بخشيدن به حكومت ايران عنوان مي‌كند.

دولت آمريكا، آشكارا بر اين باور است كه گفت‌وگوي ايران و آمريكا، برابر با تأييد ساختار سياسي حكومت اسلامي ايران است.

«رونالد ريگان» هم هيچ مشكلي براي مذاكره مستقيم با رؤساي شوروي سابق نداشت و در عين حال، مسئولان شوروي را در كنار مسئله تسليحات هسته‌اي به خاطر مسائل حقوق بشر مورد انتقاد قرار مي‌داد. برخي افراد در دولت بوش، هنوز در اين اوهام هستند كه حكومت ايران در شرف سقوط است، اما هيچ مدركي دال بر رخ دادن اين امر وجود ندارد. حال پرسش اين است، چرا ما دست به يك كار ابتكاري نمي‌زنيم و پيشنهاد گفت‌وگو با ايران را مطرح نمي‌كنيم كه به بحث درباره يك طيف گسترده‌اي از موضوعات بپردازد؟

اين امر لزوم پذيرش واقعيت حكومت ايران را در پي دارد، اما به معناي تصديق رفتار ايران نيست؛ اين اقدام ما يك افق روشن براي ايران خواهد بود.

و خلاصه آن‌كه وقتي ريگان با رؤساي سيستم مخالف خودش، شوروي مذاكره كرده است، چرا بوش نتواند؟

از من بهتر هم هست !!!!!!

 
ابر بارنده ببار

ماه تابنده بتاب

آخر اي پرده نشين، از پي پرده بر آي
 

 
از من بهتر هم هست؟
سالها پیش از خودم پرسیدم : از من بهتر هم هست؟
خیلی ها به من خندیدند ، خیلی ها بر من نامِ مغرور نهادند بعضی ها به من احسنت گفتند و بعضی های دیگر بی تفاوت عبور کردند.
برای من مهم راضی کردن ِ این نفس جستجوگر بود که این معرکه را برپا کرده بود . در کوچه پس کوچه های تَوَهُمِ زندگی از دکان هایی عبور کردم کلون هایی را به صدا درآوردم ، گاه غرور و یأس و عشق دُچار من شدند و گاه خسته از این جستجو بر کنجی آرام خفتم.
تا این که شنیدم آفریننده ای هست که در بساطش همه چیز یافت می شود و
 همانا اوست که این توهم را آفریده است.
روی به سوی او کردم و یافتم ! فریاد زدم : یافتم ! یافتم ! و به من خندیدند.
سکوت ! سکوت ! تردید ! تردید ! و اینک آرامش از رسیدن به حقیقتی عالی در این لحظه . ساده و در عین حال زیبا!
گفت : در هزارتویی هستم که خروج از آن آگاهی می خواهد . در این هزار تو بهترین و یا بدترینی یافت نخواهم کرد.
به من گفت که ما جزیی از کل هستیم و آمدیم که بگوییم در این رسالتی که عهده دار شدیم بهترین هستیم نه در کل این مسیر!
گفت: هم بهار زیباست و هم زمستان ! هم پاییز زیباست و هم تابستان ! پرسیدم : زیبا یی چیست؟
گفت: خوسحال و عاشقانه نگاه کردنِ به هستی!
" بکوش عظمت در نگاه تو باشد نه در چیزی که بدان می نگری"
"و اینک از این که پاسخی زیبا یافتم بسیار خوشحالم"
امیدوارم خوشحال وعاشقانه نگاه کنید .
 

 
اگر تو امروز، آسمان را آبی می‌بینی، من فردا را.
اگر فضای دلت پر از مهر و گرمای عشق است،
و اگر قلبت تا ابدیت لبریز از شور عشق است،
پس نگاه مرا ببین
همیشه در رویای من خواهی بود
سالها بود که در دنیای رویاها زندگی می‌کردم و همیشه در دنیای واقعی،
 حضور فریب و تظاهر را همه جا حس می‌کردم. همه جا تلاشهای بیهوده مردم در راه رسیدن به بیشترها را می‌دیدم. می‌دیدم که عشق و محبت در زیر پاهایی که با شتاب به طرف خواسته‌های بیشتر می‌دویدند لگدمال می‌شود و در حال نابودیست. عشق از اوج آسمانها به خاک فراموشی سقوط کرده و چشمی نبود که آن را ببیند.
بچه‌ها نیز در آغاز با عشق و محبت همبازی و کم کم که بزرگ می‌شدند آن را همچون بازیچه‌ای کنار ‌گذاشته و در دنیای بزرگترها حل می‌شدند.
ولی من هرگز رویای کودکی‌ام را رها نکردم. با همه ناملایمات اطراف و اطرافیانم باز آن را در قلب و مغزم نگهداشتم. از همان آغاز عاشق بودم، عاشق ماندم و می‌دانم که عاشق نیز از این دنیا خواهم رفت. عشق همچون گدازه‌های آتشفشان در رگهایم جاری است و مرا همیشه تبدار خویش نموده است. مغزم، بدنم و تمام وجودم همیشه داغ عشق خواهد داشت.
به جستجوی مهر و محبت بودم. به دنبال عشق همه جا و همه سو دویدم، نگاه کردم، ولی افسوس چیزی ندیدم. تا اینکه دست سرنوشت مرا به سوی تو کشید و حالا تو را یافتم. گفتی که روح بی‌کالبدی بودی که آمدنم تو را کامل کرد. نه، من کالبد بی‌روحی بودم که تو در من دمیدی و مرا زنده کردی. صدای تو، نغمه جانفزای ابدیت من شد. اگر در ملکوت زمین، غرق من شدی، فهمیدی که من نیز غرق در ملکوت مهر تو شدم. در حریم امن یکدگر غنودیم، باهم نفس کشیدیم، باهم خندیدم و باهم گریستیم. اکنون طلسم تنهائیم شکسته شد و روح سرگشته‌ام با تو سامان گرفت. با تو کامل شدم و واژه گمشده عشق، در دفتر سرنوشت من رقم زده شد. و عشق تو مرا به سرزمین رویایی ترانه‌ها دعوت کرد و تمام وجودم پر از عطر شکوفه‌های بهاری گشت. دوباره عشق را می‌دیدم که از خاک نمناک عشق تو جوانه زده و لحظه به لحظه بیشتر می‌روید. بر بالای آسمان زندگیم پرنده عشق تو بال می‌زند و ابرهای تیره رفته‌اند و آسمان همیشه آبی مهر تو پدیدار شده‌اند. تو را پر از عمری انتظار یافته‌ام و اگر، سرنوشت بخواهد بازی دیگری کند و برای امتحان من تو را از من بگیرد، عشق تو دیگر تمام لحظه‌های باقی عمر مرا پر کرده است و به شکرانه عشقت تا ابدیت احساس خوشبختی خواهم نمود. یک لحظه با تو بودن، عمر مرا چنان سودمند کرده است که باقی آن منتی است که خدای عشق به من عطا کرده است.
عشق تو مرزی ندارد، احساسم نسبت به تو نیز مرزی نمی‌شناسد. من اسیر آزادی عشق تو شده‌ام. دریچه قلبم باز است و رازی را در خود پنهان ندارد و تنها خزانه دار عشق توست. داروی مهر تو درد تنهایی مرا شفا بخشید. اگر دیروز تو با من آغاز گردید، ولی بدان که فردای روشن من با تو ساخته شد و تا زنده‌ام نهایت عشق و سعادت جاودان من با وجود مقدس تو در رگهایم جاریست.

*****

نازنینم، اکنون که از عالم رویاها به دنیای حقیقی رسیده‌ام و حقیقت همچون رویا می‌نماید، اکنون که دست تو را در دست خود دارم، رهایت نخواهم کرد و آرزویم این است که تا ابدیت نخوابم تا احساس با تو بودن لحظه‌ای از من جدا نشود.
 

 
 
اما من و تو
دور از هم مي پوسيم
غمم از وحشت پوسيدن نيست
غمم از زيستن بي تو ٬ دراين لحظه ي پر دلهره است
ديگر از من تا خاك شدن راهي نيست
از سر اين بام
اين صحرا ، اين دريا
پر خواهم زد ، خواهم مرد
غم تو ، اين غم شيرين را
با خود خواهم برد
 
 

 
صحنه هایی از موزهء موم
رخسار مرا نقش کن
..... زیر تندر و برق
..... و اهنگ ناودانها
..... بگذار
بر آیینه های دستانت بوسه زنم
و پیش از سفر
پاره ای زاد راه بر گیرم
...... بگذار
بر پله های پیانو به خواب روم
که از فراخنای عمر
جز اندک ... اندک
...... نمانده است
حال آنکه * موزارت * برکلیدهای این پیانو
در خواب می شود..... بیدار می شود
*
..... ای زنی
که دستانت مرا فرهنگ آموخت
سلام بر پنبه بن
..... در غروبگاهان
...... دستانت
دانشنامهء من شده است
که من از آن اموختم
چگونه انگشتان شعر می نویسند
و مزارعی از پنبه زارها
...... می توانند به پرواز در آیند
و چگونه راهی است به سوی ایزد
راهی که هزاران ایمان آورنده در آن رهسپارند
*
حدیث دستان تو
آذرخشی است که آسمان را روشن می دارد
و شعر ..... و عشق ..... و موسیقی
نمناک و معطر همچو گلهای مادرم
که نخستین سطر از یاسمن است
و باز پسین سطر از یاسمن
...... متبرک همچو گندمزار
......سبزینه همچو شالیزار
*
کلام را دگر نرسد
...... که از موزهء موم انگشتانت بگوید
که انگشتی تخیلم را بر می انگیزد
و انگشت دیگر همهء وجودم را به لرزه در می آورد
و من عاجزانه بر آنم
...... تا گفتگوی دستانت را فهم کنم
و در لابلای سطور آن
...... به پیشوایی برسم
*
می خواهم تصویر ها نقش زنم
..... از شکل دستان تو
..... از صدای دستان تو
..... از سکوت دستان تو
و ازتکرار نشدن تاریخ در موم پیکر تو
پس آیا کمی روبرویم می نشینی
تا نقش محال بزنم؟؟
 

 
تا می توانی پیوند برقرار کن.چون هر پیوندی یگانگی خود را داراست.
شبهای ظلمانی خود را داراست.و روزهای زیبای خود را .ولی همین گونه است که فرد
می بالد:از دهلیز ظلمت.
از شاهراه نور.درمزمزه شیرینی و در چشیدن تلخی......
 

 
من عشق ببخش..... تا سبز شوم
..... خوب به من گوش کن
..... خوب به من گوش کن
حالتی از عشق بر من رفته است که شاید دیگر بار بر من نرود
...... حالتی شاعرانه.... صوفیانه
...... و پر شکوه به حزن و اندوه
..... و من همیشه عطر حزنم را به خود می گیرم
*
..... خوب مرا به بر گیر
...... که من ....ای بانوی من
در حالت بی وز نی به سر می برم
..... و عروقم متلاشی می شود
...... و استخوانهایم دود
گیسوانت را در رود جنون من بشوی
..... که جنون عشق را ..... تفسیر نتوان کرد
...... نیک مرا بخوان
که من جویای بانویی هستم که بیماری خواندن دارد
...... و چون دستبند
...... اشعار را بر دست می کند
..... و جهان را نقشی از هیئت شاعر می بیند
که جنون را.... تفسیر نتواند کرد
*
..... به من مست شو
..... به من مست شو
..... چنان مست که دریا گلگون بشود
..... و شرابی فام....و خاکستری.... و زرد
*
..... من در زیباترین حالات خود هستم
..... و در رخشانترین تمدنهای خود
..... و چقدر خوش دارم متمدن بشوم
..... پس فرصتی دیگر به من ده تا تاریخ را بنویسم
.... که تاریخ ، ای بانوی من
...... تکرار نخواهد شد
*
من همچنان که تاریخ مادینگی را دگرگون کردم
..... روزگار خود را به عشق دگرگون ساختم
شعر چیست اگر دگرگون نکند؟
شاعر کیست اگر خود دگرگون نشود؟
*
هرگاه که در سرزمین من
قصه ای بر قصهءعشق افزون می شود
گل آبستن شمیم
...... و هلال تابستان پر شیر می شود
..... در روزگاری
...... که عشق معلول شده است
...... و زبان معلول
...... و کتابهای شعر معلول
نه درختان یارای ایستادن بر پای خود دارند
نه گنجشکان توان دارند که از بالهای خود بهره ببرند
نه ستاره ها می توانند
..... بی روادید جابه جا شوند

خشايار مستوفى از زبان حميد لولايى

 
184932.jpg
در واقع كارش را با تئاتر آغاز مى كند. شب ها را در دوره هاى بازيگرى دانشكده هنرهاى زيبا مى گذراند. سال ۱۳۵۹؛ با نمايش هاى «سبزه دوست بچه ها» و «خمره سخنگو» به كارگردانى سياوش تهمورث و مرحوم رضا ژيان بازيگرى را آغاز مى كند. سال ۱۳۶۱؛ در يك سكانس از سربداران محمدعلى نجفى بازى مى كند. درآمد كم و مشكلات اقتصادى او را شش سال از علاقه اش دور مى كند و پس از شش سال مديريت سينما آزادى را عهده دار مى شود و اين سبب مى شود تا با ديدن دوستان قديمى در سريال «فراموش خانه» كامران صفرى به دنياى پررمز و راز سينما و تلويزيون بازگردد. سال ۷۲ با طنز «نوروز ۷۲» كار خود را ادامه مى دهد و بالاخره نقطه عطف كارنامه تلويزيونى اش، «ساعت خوش».
خيلى از چهره هاى «نوروز ۷۲» و «ساعت خوش» امروز به چهره هاى سرشناس و پر سروصداى رسانه ملى بدل شده اند. مهران مديرى، رضا شفيعى جم، رضا عطاران، نصرالله رادش، نادر سليمانى، سعيد آقاخانى و حميد لولايى كه هر يك به تنهايى توان پربيننده كردن يك مجموعه را دارند. حميد لولايى با آفرينش شخصيت خشايار مستوفى در مجموعه هاى «زير آسمان شهر» مهران غفوريان به محبوب ترين شخصيت تلويزيون در سال هاى اخير بدل شده است. با آن كه او در چند مجموعه داستانى مثل «آقاى آبى»، «محاكمه»، «عيد آن سال ها» و «خانه به دوش» نيز حضورى پررنگ و موفق داشت، اما حضور مجدد او در نقش خشايار مستوفى و همكارى اش با مجموعه «زندگى به شرط خنده» مهدى مظلومى و دريافت سيمرغ بلورين بهترين بازيگر مكمل مرد در بيست وچهارمين جشنواره بين المللى فيلم فجر به خاطر بازى در فيلم «چند مى گيرى گريه كنى» سبب شد تا چند روز پيش از سال نو در محل تصويربردارى مجموعه «زندگى به شرط خنده» با او گفت وگو كنيم.
 
 
 
 
پس از «زير آسمان شهر» بعيد به نظر مى رسيد كه دوباره شخصيت خشايار مستوفى را بازى كنيد علت آفرينش مجدد اين نقش چه بود؟

علت اصلى  اش اين بود كه مردم اين شخصيت را دوست داشتند و سه، چهار سالى كه از پخش زير آسمان شهر مى گذرد با مردم كه روبه رو مى شوم با اين پرسش كه چرا ديگر بازى نمى كنيد؟ نقش خشايار را تكرار نمى كنيد؟ مواجه مى شدم و من هميشه درصدد بودم تا در شرايط مطلوبى اين نقش را تكرار كنم. وقتى «زندگى به شرط خنده» به من پيشنهاد شد، فكر كردم كه بهترين موقعيت براى تكرار شخصيت خشايار مستوفى است. با توجه به اينكه من اين نقش را هيچ گاه ارزان نفروخته ام و آن را سبك نكردم، همواره اين مطلب در ذهن من تداعى مى شد كه بايد شرايط خاصى پيش بيايد تا من اين نقش را فقط و فقط به خاطر مردم تكرار كنم. در هر صورت آنچه كه مردم دوست دارند براى بازيگر اهميت دارد. من هم بازيگر هستم و انتظارات مردم برايم بسيار مهم است. هنگامى كه ديدم نقش كنونى به نقش خشايار مستوفى نزديك است آن را قبول كردم. همان طور كه مى دانيد قصه حول شخصى مى گردد كه سرايدار يك خانه بزرگ متعلق به مردى ثروتمند است كه به همراه فرزندش (رضا داوودنژاد)، عروسش (سحر ولدبيگى)، پسرخوانده صاحبخانه (على صادقى) و دوست پسر صاحبخانه (يوسف تيمورى) زندگى مى كند.
 

 در واقع بازى اين نقش (خشايار) پيشنهاد شما بود؟
بله. البته وقتى كه مهدى مظلومى نقش را به من پيشنهاد كردند، قبول نكردم. چند روز با خودم كلنجار مى رفتم كه انجام كار صحيح است يا نه. تا اينكه در يك جمع بندى كلى با مهدى مظلومى به اين نتيجه رسيديم كه ظاهر شخصيت را حفظ كنيم. حتى اسم اش را هم تغيير ندهيم. چون با تغيير اسم نقش هم بيننده اذيت مى شد و هم من. در نتيجه ظاهر خشايار مستوفى «زندگى به شرط خنده» با خشايار مستوفى «زير آسمان شهر» فرقى نكرد. تنها سه، چهار سال پيرتر شد. از اينكه بار ديگر يوسف تيمورى را به فرزندى قبول كنم، آن را رد كردم و ترجيح دادم كه موقعيت آنها با يكديگر كاملاً فرق كند.
با اين اوصاف شايد بتوانم بار ديگر اين نقش را تكرار كنم. همان طور كه مى دانيد كمدين ها هميشه صاحب سبك و سياق خاصى هستند كه آن سبك را در كل كارهايشان تكرار مى كنند. اما از آنجايى كه ساختار قصه هاى ما ضعيف است نمى شود اين تيپ ها را به صورت دنباله دار در آنها گنجاند. فضاى داستان هاى ما خيلى محدود است و حيف است كه ما از نقش ها بى مورد استفاده كنيم. با تمام اين تعاريف من از كليت كار راضى هستم و تا اينجاى كار از داستان و بازى بازيگران ديگر لذت برده ام. به نظر مى رسد سريال در ميان مردم هم جا افتاده است.
 
 
 

چند مى گيرى گريه كنى» شاهد احمدلو مهمترين تجربه سينمايى شما است؟

در گذشته نقش هاى من در سينما كوتاه و تك سكانسى بوده است. اما نقش هاى اول و دوم در فيلم هاى بلندى مثل «كليد ازدواج» و «مرد عوضى»، «آخرين لحظه» و «رقص شيطان» و «چند مى گيرى گريه كنى» و «اگه مى تونى منو بكش» بود.
البته بازى من در «چند مى گيرى گريه كنى» خيلى از روى علاقه نبود. به اين دليل كه يك كار ملودرام بود و خبرى از طنز نبود. اما در «اگه مى تونى منو بكش» به خواست و علاقه خودم سه نقش را به عهده گرفتم.

 تا چه اندازه پيش بينى مى كرديد جايزه بهترين بازيگر نقش دوم مرد را در «چند
 مى گيرى گريه كنى» از آن خود كنيد؟
من حتى تصور نمى كردم كه كانديد شوم.

 به همين خاطر براى گرفتن جايزه نرفتيد؟

نه! آن شب من اصلاً حال خوشى نداشتم. به شدت سرماخورده بودم و تب داشتم. كانديد شدن هم در اين گزينش براى من مانند شوك بود و فكر مى كردم تا همين اندازه برايم كافى است. اما هنگامى كه متوجه كسب جايزه شدم اصلاً باور نكردم. بازى من در اين فيلم خيلى اتفاقى بود. بعد از گذشت ۵ روز از كليد خوردن فيلم وارد كار شدم. قرارداد نوشتم و يك ساعت پس از آن مشغول كار شدم. راستش را بخواهيد به خاطر عدم محتواى كميك علاقه چندانى به بازى در اين فيلم نداشتم. دوستان يك ماه تمام از من تقاضا مى كردند و من قبول نمى كردم. اما در آخر سعى كردم با حفظ كردن لايه هاى طنز در آن محتواى جدى را براى مخاطب كميك جلوه دهم.
• دريافت اين جايزه سبب نشد كه فعاليت تان را بيشتر معطوف به سينما كنيد تا تلويزيون؟
حقيقتش را بخواهيد من از همان ابتدا نسبت به تلويزيون حس مطلوب ترى داشتم. به نظرم تلويزيون فضاى سالم ترى دارد، پهنه مخاطبانش وسيع است. اين فراگيرى، افراد پايتخت نشين تا روستاييان را در برمى گيرد. بعضى از دوستان در تلويزيون كار مى كنند به شهرت مى رسند و به محض رسيدن به شهرت به سمت سينما مى گرايند. اما من به نوعى به تلويزيون عادت كرده ام. البته اين بدان معنى نيست كه از سينما بدم مى آيد. نه! سينما را هم دوست دارم و هر دو، سه سال يك بار فيلمى كه فيلمنامه اش را مى پسندم كار مى كنم، اما تلويزيون را ترجيح مى دهم.
 
 

 اين علاقه به تلويزيون از كجا نشات مى گيرد؟

كلاً بازيگرى كه حرفه اصلى من است، اولين بار در تلويزيون رخ داد. من هرچه دارم از تلويزيون دارم. در كارنامه كارى ام هم سى اثر تلويزيونى وجود دارد و ۱۰ كار سينمايى. مختصات بيننده تلويزيون را وسيع تر مى دانم. نتيجه عرقى كه در پشت صحنه تلويزيون ريخته مى شود،  لذت مردم است. مخاطبان سينما محدود و گزينش شده اند. شايد تنها ۱۰۰ هزار نفر. در عين حال از فضاى پشت صحنه سينما [كه پر از دو به هم زنى و زيرآب زنى است] نفرت دارم. محيط سينما خيلى فرمايشى است. سرمايه خصوصى وردست تهيه كننده است و بازيگر حكم كارگر را دارد. اما سرمايه  در تلويزيون دولتى است و آنچه توليد مى شود متعلق به مردم است و بازيگر موظف است يك اثر شاخص به جامعه تحويل دهد.
 

 ملاك شما براى گزينش يك اثر تلويزيونى يا سينمايى چيست؟

در وهله اول، فضا برايم اهميت دارد و بعد روحيات شخصى ام. اينكه تا چه اندازه روحيه ام با شرايط پيشنهادى سازگار است. براى مثال اين كار روتين شبانه در سال هاى پيش هم به من پيشنهاد شد اما من قبول نكردم. مجموعه هاى بدون شرح، باجناق ها، كمربندها و... و مجموعه كنونى را با توجه به شرايط روحى ام انتخاب كردم. بنده با سنجش شخصيت ها، فضاى قصه و افراد تصميم به كار كردن مى گيرم. شرايط من بر خلاف دوستان ديگر است. آنها قصه را مى بينند و شروع مى كنند اما من شرايط قصه و جيبم را مى بينم. اينكه چه كسانى در كار حضور دارند و قرار است با هم كار كنيم. به صورت كلى خيلى نمى شود بر روى قصه مانور داد. در تلويزيون اصولاً۱۰ درصد اول كار نوشته مى شود و مابقى در حين كار اتفاق مى افتد.
 

 وقتى آدم خودش را جاى شما مى گذارد، احساس خستگى بسيار مى كند! با كشيدگى عضلات صورت هرشب چگونه كنار مى آييد؟

بارها پيش آمده كه دوستان صميمى ام گفته اند تو در كارت خيلى انرژى صرف مى كنى... اين كار را نكن. اما من همواره يك بعد ديگر قضيه را هم ديده ام. با وجود آن كه در اين نقش تمام عضلات صورت من درد گرفته، اعصابم ضعيف شده و لرزش دستانم بيشتر، اما براى من مهم نيست. براى من بيننده مهمتر است. من با وسواس فراوان كارى خود را نثار بيننده مى كنم. ملت ايران براى من بسيار ارزشمند هستند و داراى شعور فراوان. بايد برايشان سنگ تمام گذاشت. بايد كارى كرد كه بيننده پس از تماشاى برنامه از دقت و انرژى كه گذاشته، احساس ندامت نكند.
 
 
 
 

 تا چه اندازه به شخصيت خشايار تعلق خاطر داريد؟

اوايل هميشه همراه من بود اما بعدها آن را از خود جدا كردم. وقتى وارد لوكيشن مى شوم و مرا گريم مى كنند تا لحظه اى كه گريم را از صورتم پاك كنم خشايار هستم پس از آن سعى مى كنم فراموشش كنم. در حقيقت خودم را از نقش خالى مى كنم تا اثر سويى بر خانواده ام نگذارد. اما به صورت كلى خيلى شخصيت را دوست دارم و با آن عجين هستم. گاهى اوقات مانند يك دوست با او صحبت مى كنم، صلاح كارش را گوشزد مى كنم و خلأهاى كارى اش را روتوش مى كنم.

 در اين چند سال كار تئاتر نكرده ايد؟

واقعيت اين است كه تئاتر به لحاظ اقتصادى خيلى مقرون به صرفه نيست. كار كردن در تلويزيون به صورت روتين مسائل فراوان ترى دارد- حس قطع و وصل مى شود. بايد مواظب روحيه و ركود بود. اما كار تئاتر يكسان تر است. ممكن است در عرض دو ساعت انجام شود. تنها مشكلى كه دارد وجه اقتصادى آن است كه مقرون به صرفه نيست.
• پيگير تئاترهايى كه اجرا مى شوند، هستيد؟
بله. حتماً. تئاتر هم مى رويم و گاهى اوقات درصدد توليد نمايشنامه هاى خاصى هم برمى آييم. اتفاقاً چند روز پيش با دوستان صحبت مى كرديم كه نمايشى را تهيه كنيم و به سالن اسد گرگانى، گرگان ببريم.
• در طول مدتى كه كار كرديد كار با كدام نقش مجموعه، گروه و عوامل را دوست داشتيد؟
نقش پزشك احمدى در محاكمه به كارگردانى «حسن هدايت» را دوست داشتم. اين نقش به علت دولايه بودنش برايم بسيار جذاب بود. پزشك احمدى، آدمى بود كه با وجود جنايت هايى كه مى كرد نماز مى خواند و روزه مى گرفت و به خودش مى باليد كه از رضاشاه دستور مى گيرد. دوستان من مثل آقاى انتظامى كه پزشك احمدى را ديده بودند به من مى گفتند تو حتى از خود پزشك احمدى هم بهتر هستى. خاطرات بسيار شيرينى با اين گروه داشتم. ضمن اينكه كار با گروه رضا عطاران هم بسيار مطلوب بود. مهران غفوريان، مهدى مظلومى و مجموعه ساعت خوش هم كه جاى خود را دارد.

 
184935.jpg
 
 
تا به حال پيش نيامده كه دوست داشته باشيد با كارگردان خاصى كار كنيد؟

نه! اما اصولاً دوست دارم با كارگردانان باشعور كه خود صاحب سبك هستند كار كنم. اصولاً در كارهايم خواسته هايم برآورده مى شود و زياد احساس خلأ نمى كنم و به صورت كلى خيلى متكى به كارگردان نيستم. خشايار مستوفى روزهاى اول يك آدم جدى و يك سرايدار قبراق و چالاك بود. بعد از اينكه هفت، هشت قسمت ضبط شد من نقش را تغيير دادم و آن را بارور كردم.

 دغدغه نوشتن نداريد؟ پيش نيامده تا حالا كارى را كارگردانى كنيد؟

نه چندان! ترجيح مى دهم در حرفه خودم متخصص باشم و سبك منحصربه فردى را به وجود بياورم. كارگردانى به شكل رايج امروز كارى ندارد. اما كارگردانى سواد و دانش مخصوص به خود را مى خواهد. عشق و علاقه من به بازيگرى است. از اين شاخه به آن شاخه پريدن را دوست ندارم، اما شايد در آينده هنگامى كه ديگر ايفاى نقش نكنم، كارى در اين زمينه انجام دهم.

 الگو و شخصيت مشوق شما در بازيگرى چه كسانى بوده اند؟

هنگامى كه در دوران نوجوانى حركات چاپلين را تقليد مى كردم مادرم مرا تشويق مى كرد تا اينكه حرفه را دنبال كنم. كارهاى چارلى چاپلين را دوست داشتم و آن را به ذهن مى سپردم. بازى پرويز فنى زاده در فيلم رگبار هم به نوبه خودش تاثيرگذار بود. در آن زمان اداى انسان هاى روشنفكر را درمى آوردم. يادم مى آيد كه فيلم هاى«مراد لاله» و «هماى سعادت» هم در سيزده سالگى تاثير بسزايى به روى من گذاشت. در دوران جوانى هم كارهاى كمدى پيتر سلرز و لوييدوپن كمك مى كرد. اما هيچ گاه آنها را الگوى دقيق كارى ام قرار نمى دادم. هميشه آنها را براى آموزش مد نظر داشتم و حركات جديد و نو از خود ابداع مى كردم.

 
به طور كلى انگيزه ها و دغدغه هايى كه بازيگر را از حالت ايستايى خارج مى كند چيست؟ چه انرژى شما را به يكى از مطرح ترين چهره ها تبديل كرد؟

بازيگر به صورت كلى بايد بازيگر به دنيا آمده باشد و حس بازيگرى در خونش جريان داشته باشد. به رغم آن كه بعضى از دوستان فكر مى كنند با ۴ سال دانشگاه رفتن يا گذراندن دوره هاى آموزشى موسسات مى شود بازيگر شد، بنده معتقدم كه نمى شود. البته رفتن به دانشگاه و داشتن وجه تئوريك قضيه به اين مسئله كمك مى كند اما داشتن جوهره بازيگرى بر داشتن دانش غالب است. بازيگر واقعى يك شبه ستاره نمى شود. اما مقوله مهم ديگر آن است كه افرادى وجود دارند كه بدون سواد آكادميك، جوهره بازيگرى و حتى چهره خوب مى خواهند بازيگر شوند. اين افراد تنها عاشق بازيگرى اند. بايد اين حقيقت را قبول كرد كه اين افراد لطمات بسيارى مى بينند و عمرشان را تلف مى كنند. من هم كه اينجا نشسته ام عشق پزشك بودن دارم اما مگر مى شود بدون تحصيلات و زحمت نكشيده وارد اتاق عمل شوم؟ اين افراد بايد بدانند حرفه بازيگرى بى رحم است. از بين پنجاه نفر تنها ۲ نفر بازيگر مى شوند. راه پيچاپيچ اين مقوله در ازاى از دست دادن همه زندگى بايد طى شود. نمى شود راحت زندگى كرد، تفريح كرد و شغل ديگرى داشت و در عين حال بازيگر هم بود. تمام بازيگران برجسته دنيا زجرهاى بسيارى كشيده اند تا ماندگار شده اند.
 
 
 

 امروز حميد لولايى وقتى به گذشته نگاه مى كند چه احساسى دارد؟ احساس غرور مى كند؟ نه ؟
بله. البته غرور سالم. نتيجه زحماتى كه كشيده ام را مى بينم. همين كه همه مرا دوست دارند برايم كافى است. من تنها خواسته ام كه محبوبيتم حفظ شود و هميشه از خداوند خواسته ام كه ظرفيت اين تشويق ها را داشته باشم.
 

 اهل مطالعه هستيد؟

خيلى كم. شايد ۱۰درصد. كتاب هايى كه ساليان پيش خريده ام امروز دكور خانه است. اوايل خيلى مى خواندم. اما در ده سال اخير فرصت چندانى نداشته ام. البته متن هايى كه بايد خوانده شود را كه حتماً مى خوانم.

 روزنامه  چطور؟

تنها روزنامه هاى تخصصى مربوط به حرفه ام كه سينما و تلويزيون باشد.

آرزوهاى حميد لولايى براى سال ۸۵ چيست؟

آرزو مى كنم بتوانم يك آپارتمان ۱۰۰ مترى بخرم تا خانواده ام در رفاه نسبى باشند و اميدوارم در سال جديد دو مجموعه داستانى (سريال) خوب كار كنم و اگر در سينما هم كار خوبى پيشنهاد شود، خوب مى شود.

 و براى كشور؟

اميدوارم فرهنگ كشور متعالى تر و جهانى تر شود و اميدوارم فيلم قاعده بازى كارى از احمدرضا معتمدى كه از كارگردانان مطرح كشور ما است در جشنواره هاى خارجى مطرح شود.

عاشقانه ها

فصل بي پايان دل من
 
 
دلم هوای نوشتن کرده بود باد امروز
 
و بارانی بود اندرون دلم

و صدای چند کلاغ و جير جيرک

کاغذی و قلمی و کرور کرور دل برای نوشتن

خب ... این از این تو که رفتی و مرا تنها گذاشتی اما تنها نیستم . 

برای که بنويسم حالا ؟
 
 
 
 
تازه برای کسی هم که بنويسم چه کسی ببرد برایش ؟

يادم آمد آدم برای خدا که چيز بنويسد بگذارد زير فرش خدا خودش بر می دارد

پر شدم از شوق برای نوشتن

دمر دراز کشيدم روی زمين و دستی زير چانه و دستی برروی کاغذ نوشتم
 

سلام محبوب من
 
چقدر تو صبح را قشنگ شروع می کنی

صدای خروس و کلاغ را که می پيچانی در هم و نسيم را که می وزانی بينشان آدم حالی به حالی
 می شود
هيچ دلبری نمی تواند مثل تو , همين اول صبح دل آدم را اينطور ببرد

خورشيد هم ناز می کند مثل خودت
 
 
 
 
آنقدر که دست می کشد بر سر و صورت آدم و داغش می کند با سر پنجه هايش.

تو هم دست می کشی بر دل آدم و عاشقش می کنی

معشوق صبور من ...

می فهمم که شب ها وقتی غرق می شوم توی خواب ,می آيی به پيشم

دستت را حس می کنم که روی پيشانی ام دانه های شبنم می کارد

رد بوسه ات هم می سوزاند لبم را تا صبح

مثل آتش داغی و مثل آب شفاف

اگر تو نبودی تو معنی نداشت

تو تمام توی منی

اگر می بينی چشمم به در می ماند

نه اينکه يادم رفته تو هستی

که می دانم هستی در کنارم
 
 
 
منتظرم کسی بیاید که ببیند چقدر تو هستی و برود
 
و بگويد کسی نيايد .

معبود من ...

اگر ديدی روز کسی در کنارم بود

خودت می دانی و می فهمی که به يقين تکه ای از تو را با خود داشته که رهايش نکردم

مگر نه اينکه تو در زيبايی ها يی

گل را اگر ببويم لذتم از بوی توست
 
 
 

مطلوب من ...
 
سرم را گاهی بگير بين بازوانت

نکند يادت برود که سخت نيازمند توام

من اگر يادم برود تقصير توست که يادم نمی اندازی

تو بايد مرا بارور کنی

از تمام خواستن هايم

تو خيلی خوبی

برای کسی که دوستت دارد

و برای کسی که يادش رفته دوستت دارد
 
 
 
مهربان من ....
 
می شود از اين به بعد بنويسم برايت؟

چرا نشود

راستی يادت نرود

آن تويی را که می گفتم تکه ای از تو را دارد ...

((  چون می دانی

گاهی حس می کنم خود تو خيلی بزرگی برای اينکه دوستت داشته باشم

يک توی کوچکتر را به من بده

تا به واسطه اش عشق بورزانم به تو  ))
 
 
 
 
تو چقدر مهربانی
 
مواظب خودت باش
نامه را تا کردم و سُراندم زير گوشه فرش
خدا خودش ياد دارد
کاش جوابش را بدهد
ندهد هم می دانم که می خواند
چقدر خوب است آدم کسی را داشته باشد که برايش چيز بنويسد
 
 
باز ساعت گذشته از نيمه
خواب می چسبد به آدم
خوابی با نفس های عميق ….

آدم

 
خدا آدم را آفريد و از روح خود در او دميد. سپس به همه فرشتگان فرمان داد كه به آدم، اين اشرف مخلوقات سجده كنند. همه سجده كردند به غير از شيطان كه تكبر ورزيد و سجده نكرد و خدا او را كه طغيان و سركشي كرده بود از درگاه خود راند و آتش جهنم را به او نويد داد، اما شيطان در عوض سالها عبادتي كه كرده بود مهلت خواست تا نشان دهد انسان ارزش سجده او و ديگر فرشتگان را ندارد و خداوند بلند مرتبه نيز تا قيامت به او مهلت داد
 (تا اينجاشو كه همه بلد بوديم و اما ادامه داستان)
... خدا آدم را در بهشت جاي داد و آدم در آنجا به شادي ميزيست، از غذاهاي بهشتي ميخورد و جست خيز كنان به دنبال پروانه‌ها ميدويد و خدا را بابت نعماتي كه به او بخشيده بود شكر ميكرد. چند صباحي بدين منوال گذشت تا اينكه روزي شيطان به هيبت پيري دانا در آمد و با گرفتن وقت قبلي نزد خدا رفت...
مكان: دفتر خدا... زمان: آخر وقت... خدا به پيرمرد كه در اصل همون شيطانه اشاره ميكنه بشينه و در حاليكه خسته به نظر ميرسه با فرياد ميگه: ميكي(منظور ميكائيله) در دفترو ببند ديگه كسيو راه نده. بفرماييد پدر جان امرتون؟
شيطان: پسرم ميدوني تنهايي چقدر سخته؟
خدا (در حاليكه جا خورده): چطور مگه پدر جان؟
شيطان: داشتم از بهشت رد ميشدم، آدمو ديدم كه كز كرده يه گوشه داره سياوش قميشي گوش ميده و اشك ميريزه، رفتم جلو بهش گفتم چي شده فرزندم، كنكور قبول نشدي؟ اين كه غصه نداره امسال نشد ساله ديگه، ميدوني چي جواب داد؟
خدا (با كنجكاوي): نه،چي گفت؟
- گفت كنكور كيلو چنده حاجي،  درس سيخي چند! درد من يه چيز ديگس. ازش پرسيدم دردت چيه جوون؟ گفت: ول كن بابا حاجي جون گفتن نداره. گفتم:بگو پسرم شايد تونستم مشكلتو حل كنم. گفت: مشكل منو هيچكس نميتونه حل كنه. گفتم: سرسختي نكن جوون تو مشكلتو بگو من قول ميدم هر كاري از دستم بربياد برات انجام بدم. گفت: بابا نمودي مارو خيلي دوست داري مشكلمو بدوني؟ باشه ميگم، آقا جون مردم از تنهايي، مردم از بي كسي، مونسم شده رودخونه‌ها و درختاي بهشت، راه ميرم با درختا حرف ميزنم، بعضي وقتا حس ميكنم واقعا اسكل. شدم، نميدونم چرا خدا يه همدم، يه يار، يه كسي كه بتونم باهاش دو كلوم حرف بزنمو ازش جواب بشنوم واسه من نمي آفرينه، يعني نميدونه من چقدر تنهام؟ ازش پرسيدم: خوب چرا اينو به خود خدا نميگي؟ گفت: راستش خدا اينقدر در حق من خوبي كرده، اينقدر به من نعمت بخشيده كه من اصلا روم نميشه برم اين حرفا رو بهش بگم. گفتم: مي‌خواي من برم باهاش صحبت كنم؟ با ذوق و شوق گفت: يعني اين كارو واسه من ميكني؟ گفتم آره پسرم، چرا كه نه. گفت: حاجي جون نوكرتم به مولا، اگه اين كارو بكني كه مارو خيلي خجالت ميدي. و من بهش قول دادم كه اين كارو براش بكنم و الانم در خدمت شمام
خدا در حاليكه اشك تو چشاش جمع شده سرشو به علامت تاسف تكون ميده و با صداي آروم ميگه: واااي واااي واااي، واي بر من، چه جوري تا حالا به اين موضوع فكر نكرده بودم؟ اين پسره اونجا تك و تنها. سنگم باشه ميتركه. بنده خدا يه بارم نيومد پيشم اعتراضي بكنه، شكايتي بكنه، آخه من چه جوري نفهميدم اين بچه داره چه زجري ميكشه؟ ممنون پدر جان، مرسي كه روشنم كردي
شيطان (در حاليكه ته دلش داره قاه قاه ميخنده!): پسرم من وظيفمو انجام دادم، انشالله كه تونسته باشم خدمتي در راه خدا بكنم
خدا: شما نميدوني چه كمك بزرگي كردي پدر جان، من موندم چه جوري جبران كنم اين لطف شما رو
شيطان (در حاليكه با تكيه به عصا از جاش بلند ميشه): اگه ميخواي جبران كني مشكل اين جوونو زودتر حل كن. و به سمت در دفتر ميره
خدا: چشم، حتما، حالا كجا؟ بمونين بگم چايي بيارن.
- نه ممنون، جايي كار دارم بايد برم
- اي بابا بد شد كه
- خدانگهدار پسرم
- به سلامت پدر جان. و بعد خدا پشت ميزش نشست و رفت تو فكر....... چند روز بعد خدا كاريو كرد كه به گفته خودش بزرگترين اشتباهه زندگيش بود.  وخدا حوا را آفريد و به بهشت فرستاد تا همدمي باشد براي آدم و به آن دو هشدار داد كه مواظب باشند هيچگاه سي‌دي غير مجاز نگاه نكنند و گرنه از بهشت رانده ميشوند (اما نگفت سي دي غير مجاز چيه! اون دو تام چون نميدونستن چيه! گفتن باشه! (حالا بعضي ها ممكنه بگن شعر نگو، تو قرآن نوشته خدا به آدم حوا گفت از ميوه ممنوعه نخورن؛ جواب اينه كه قرآن زماني نازل شد كه هنوز سي دي بوجود نيومده بود و خدا هم براي اين كه مردم اون زمون منظورشو بفهمن، مجبور بود بگه ميوه ممنوعه). و بدين ترتيب خدا به شيطان در راه اجراي نقشه شوم خود كمك بزرگي كرد
مكان: بهشت... زمان:يكي دو ماه بعد... حوا داره لخت مادرزاد لب رودخونه قدم ميزنه كه ناگهان شيطان رجيم در هيبت جواني خوش تيپ سر راهش سبز ميشه.
شيطان: سلام
حوا با تعجب جواب سلامشو جواب ميده
شيطان (با نگاه به رودخونه): چه جايه قشنگي، شما هميشه اينجا ميايد؟
حوا (در حاليكه چشش بدجوري شيطانو گرفته و ميخواد بهش راه بده با ملايمت): بله، اكثر اوقات.
- چطور من تا حالا شمارو نديدم؟
- منم شمارو نديدم
شيطان تخته سنگي رو نشون ميده: موافقي بريم اونجا بشيينيم يخورده حرف بزنيم؟ بيشتر با هم اشنا بشيم؟
- چرا اونجا؟
- آخه فضاش رمانتيك تره!
- باشه بريم و شيطان و حوا رفتن روي تخته سنگ نشستن
شيطان: من كاوه هستم، دانشجوي ساله آخر معماري خواجه نصير. شمام دانشجوييد؟
- بله منم مامايي ميخونم! شيطان زير لب: اين مارو گول نزنه خوبه
حوا: چيزي گفتي؟ - نه.يعني گفتم خيلي خوشبختم از آشناييتون.
- منم همينطور. و خلاصه بعد از كلي حرف مفت زدن شيطان شماره موبايلشو ميده به حوا و اين سر آغازي ميشه براي بوجود اومدن يه دوستي عميق بين حوا و شيطان....حوا روزي چهار پنج بار به شيطان زنگ ميزنه و شماره خونشو ميده به شيطان و ديگه كم كم با هم صميمي ميشن و روشون به هم باز ميشه. تا اينكه يه روز داشتن تلفني حرف ميزدن و ميخنديدن كه شيطان يه سوالي از حوا ميپرسه
ميگه:حوا
حوا:جون دلم
در اينجا مكالمه به علت داشتن نكته اخلاقى سانسور مىشه
و اما ادامه ماجرا
احوا:- لوس نكن خودتو بگو ديگه
شيطان - آخه گفتني نيست بايد ببيني
- خوب نشونم بده
- باشه يه سي‌دي برات ميارم ببيني
هه...هه...هه
بعد حوا گفت
- غير مجاز كه نيست؟آخه خدا گفته اگه سي دي غير مجاز نگاه كنم از بهشت رانده ميشم
- نه خيالت راحت باشه،مجازه مجازه!!(ميره که ديريم دارام
و فرداي آن روز شيطان با در دست داشتن يك سي دي به خانه حوا كه بي صبرانه منتظر بود رفت، سي دي را در وي سي دي گذاشت و دكمه پلي را زد. در حين تماشاي فيلم حوا احساس عجيبي داشت و نميداست چرا يه جوري ميشه و شيطان خوشحال بود چرا كه داشت به اهداف شومش ميرسيد. بعد از اتمام فيلم حوا گفت: آخ جون من ميخوام و به سمت شيطان هجوم برد ولي او ناگهان ناپديد شد...حوا كه به شدت حالى به حولي شده بود اصلا تعجب نكرد كه چرا كاوه بيكباره ناپديد شده و بعد از اين كه چند بار شماره موبايلشو گرفت و ديد خاموشه گفت:كون لقش و شماره آدم را گرفت
آدم: بله؟
حوا (با صداي فوق ....): بهت احتياج دارم، بيا خونمون
آدم: هان چي شده؟ ولت كرد رفت؟
- ول كن اين حرفا رو اصلا حالم خوب نيست
- به من ربطي نداره برو به همون آقا خوشتيپه همون دانشجوئه كه من در مقابلش هيچي نيستم بگو
- من معذرت ميخوام، تو رو خدا بس كن، بلند شو بيا خونمون، اشتباه كردم.
- حيف كه نميتونم دل كسيو بشكنم. منتظر باش الان ميام
و آدم طبق معمول لخت مادرزاد به خونه حوا رفت. هوا در حاليكه يه حوله دورش پيچيده مياد رو كاناپه كنار آدم ميشينه.
آدم: اين چيه دورت بستي؟ مد جديده؟
حوا: من تا حالا لخت بودم
- لخت يعني چي؟
- يعني اين كه لباس نداشتم
- لباس چيه ديگه؟
- اه ولش كن، خيلي از دستم ناراحتي؟
آدم: آره از تو انتظار نداشتم
- منو مي بخشي؟
آدم : به شرطي كه قول بدي ديگه هيچ وقت اينكارو با من نكني
- باشه قول ميدم و بعد حوا به آدم مي‌چسبه و ميگه: چقدر دوسم داري؟
آدم در حاليكه خودشو جمع و جور ميكنه: اين جلف بازيا چيه؟ برو اونور پختيم از گرما
حوا: دوستت دارم جيگرم. و خودشو بيشتر ميچسبونه به آدم و ميگه: بغلم كن
آدم خودشو از زير دستاي حوا ميكشه بيرون. بلند ميشه واي ميسه ميگه: چت شده؟اين مسخره بازيا چيه در مياري حالمون بهم خورد. و در اينجا حوا به موردي بر ميخوره كه خيلي به نظرش عجيب مياد توي اون فيلمي كه ديده بود وقتي زنهاي توي فيلم با مردا اينجوري رفتار ميكردن مردا حالي به حالي مي‌شدن ، اين مورد و برخورد آدم از بدو ورودش به خونه حوا، اونو به فكر فرو برد و فهميد كه يه حسي در اون زنها و مردهاي توي فيلم وجود داره كه در آدم وجود نداره و وقتي بيشتر فكر كرد و تيكه هاي پازل رو از هنگامي كه اون پسر خوشتيپ (شيطان) وارد زندگيش شده بود تا حالا رو كنار هم چيد فهمميد كه فريب خورده و فهميد كه اون پسر خوشتيپ كسي نبوده به جز شيطان و اون سي‌دي كه ديده يه سي‌دي غير مجاز بوده و به روشني دريافت كه با اين كارش از بهشت رانده خواهد شد، اولش خواست اينو به آدم بگه اما شهوت و هوس مانع شد تا حوا اين كارو بكنه و تصميم گرفت براي رسيدن به خواسته اش كه همانا چشيدن طعم لذت جنسي بود آدمو قرباني كنه.: - چه كاري؟
- گفتني نيست بايد ببيني. (اينو گفت و دست آدمو رو گرفت برد پايه تلويزيون نشوند و وي سي دي رو روشن كرد). پايان دقيقه پنجم فيلم همان و .... شدن حوا تا دسته همان. خلاصه اين دو به تلافي زمانهاي از دست رفته سه روز و سه شب همديگر را سير... طوري كه آدم بعد ازين مدت مچاله شدو حوا و ارفته. شيطان نيز هم در هنگام تماشاي فيلم توسط آدم و حوا و هم در آن سه روز از پشت پنجره با هندي‌كم از آن دو فيلمبرداري كرد تا نزد خدا لوشان دهد
مكان: دفتر خدا. خدا زل زده به تلويزيون و در حاليكه خيلي دوس داره به خودش بقبولونه اون چيزي كه داره ميبينه واقعيت نداره ميگه: اين كه مدرك نشد، نگا اصلا تابلوئه مونتاژه! الان تكنولوژي كلي پيشرفت كرده ، جمع كن ببر آقا
شيطان: هر جور دوس داري فكر كن، واسه من فقط اين مهمه كه روي تو رو كم كردم
خدا با عصبانيت: ، گنده تر از تو نتونستن روي منو كم كنن. بلند شو برو گم شو بيرون، ديگم طرفاي درگاهه ما پيدات نشه، ناسلامتي ما تو رو رانديم
شيطان در حاليكه با خنده بلند شده و داره ميره بيرون: باشه ميرم ولي يادت باشه كه نشون دادم بشر ارزش سجده كردن نداره
و خدا در حاليكه شيطان از دفتر رفته بيرون با عصبانيت داد ميزنه: يه فيلم مونتاژي آورده خيال كرده ميتونه منو..... من صد تا مثل تو رو ميبرم لب چشمه تشنه بر ميگردونم
صداي قه قهه شيطان از دور شنيده ميشه و خدا با خودش فكر ميكنه حالا نكنه اين فيلمه راستي باشه؟ چه خاكي به سرم بريزم اگه واقعا همچين اتفاقي افتاده باشه، پاك آبرومون جلو اين بچه ميره، بايد ته توي اين قضيه رو در بيارم. و بعد داد ميزنه: جبري(منظور جبرئيله) بپر برو زمين بگو اين دو تا جونور بيان عرش كارشون دارم. و جبرئيل به زمين رفتو پيغام خدا را به آدم و حوا داد و آنها گفتند: باشه تو برو ما ميايم
مكان: روي يكي از تختاي بهشت كه از زيرش يه نهر رد شده. آدم: به نظرت خدا چيكارمون داره؟. حوا (در حاليكه ميدونه خدا چيكارشون داره): نمي‌دونم والا! حوا يه لحظه پيش خودش فكر ميكنه از دست خدا كه نميتونيم دربريم، بالاخره گيرمون مياره، پس بهتره خودمون بريم پيشش و يه نقشه‌اي بريزيم كه نفهمه ما سي‌دي غير مجاز ديديم. اين فكرو ميكنه و به آدم ميگه: من ميدونم خدا چيكارمون داره
آدم: تو كه گفتي نميدوني
- خوب دروغ گفتم
آدم با خنده حوا رو وشكون ميگيره و ميگه:خيلي بلا شدي تازگيا
حوا با ناز: اوخ نكن دردم اومد
آدم : جيگرتو. خوب حالا چيكارمون داره؟
و حوا در حاليكه به شدت از عكس العمل آدم ميترسه با صداي لرزون و من من كردن ميگه: مي‌خواد از بهشت بندازتمون بيرون آخه اون سي‌دي كه نگاه كرديم غير مجاز بوده
آدم: من حاضرم بندازتمون تو اسفل‌السافلين ولي پيش هم باشيم كه هي از صبح تا شب جيگرتو بخورم
- راس ميگي؟
- ميگم حالا بالاخره تو بهشت باشيم كه بهتر از جاهايي ديگس
- بر منكرش لعنت
- پس بيا يه نقشه بكشيم كه خدا نفهمه ما سي دي غير مجاز نگاه كرديم
- موافقم، بكشيم
حوا يخورده فكر ميكنه ببين وقتي خواستيم بريم اونجا لباسامونو در مياريم و خودمونو ميزنيم به نفهمي انگار كه ما اصلا نفهميديم تا حالا لخت بوديم و يه جوري رفتار ميكنيم كه فكر كنه چشمو گوشمون بسته‌ي بستس
- باشه موافقم. فقط مواظب باش سوتي نديا
- نترس حواسم هست… و فرداي آنروز آدم و حوا به سمت عرش حركت كردند
آدم: ببين من جلو ميرم تو پشت سرم حركت كن كه من تحريك نشم
حوا: باشه
و آدم تا دم در عرش بارها به زمين خورد توضيح واضحات: آدمي كه موقع راه رفتن پشت سرشو نگا كنه اگه نخوره زمين جايه تعجب داره! زينگ زينگ(صداي زنگ در عرش)… بله …
آدمم وا كن
اِ تويي؟ كونت پارس! بيا تو
آدم و بعد از آن حوا وارد حياط عرش شدند. آدم جلو جلو به سمت اتاق خدا حركت ميكنه و ميره تو اتاق، حوا هنوز وسطاي حياط بود كه يهو اضرائيل و اسرافيل كليد ميندازن درو حياط و وا ميكنن ميان تو و چششون ميفته به حوا، دهنشون باز ميمونه. اسرافيل: خدايا شكرت بعد چند صد سال عبادت بالاخره حاجتمو برآورده كردي! اضرائيل: كشف حجاب كردن اينجارو؟ جيگرتو بخورم خانومي! كجا بودي تا حالا؟
حوا: خفه شو بي شعور
اضرائيل حوا رو نشون ميده و به اسرافيل ميگه: نگا پدرسگ چه طاقچه اي داره، گلدون بندازي گير ميكنه
و حوا به سرعت خودشو به اتاق خدا ميرسونه و ميره تو، كنار آدم مي ايسته
مكان: توي اتاق خدا... آدم خطاب به جبرئيل: پس خدا كجاست؟
و خدا در حاليكه داره آب دستشو ميچكونه وارد اتاق ميشه. (خدا با يه لحني كه انگار داره تمسخر ميكنه): به به آدم خان حوا خانوم خوش اومدين
آدم: در خدمتيم
خدا: خواهش ميكنم خدمت از ماس. (و بدونه مقدمه ميره سر اصل مطلب). يه چيزايي شنيدم
آدم در حاليكه سعي ميكنه يه جوري نگاهشو كنترل كنه كه به بدن حوا نيفته ميگه: چي شنيدي خدا جون؟
خدا: شنيدم سي‌دي غير مجاز ديدين و ريختين رو هم
حوا: نه خدا جون ما همچين كاري نكرديم، حتما پشت سرمون صفحه گذاشتن
خدا: يعني تا حالا سي دي غير مجاز نديدين؟
آدم و حوا: نه به خدا، كور شيم اگه ديده باشيم
خدا: اوپس! پس تا حالا سي‌دي غيرمجاز نديدين؟
آدمو حوا كه سرشونو انداختن پايين و سرخ شدن: خدايا ببخشيد فريب خورديم، بار آخرمونه
خدا با خشم: حرف نباشه، هوسبازايه سست ايمان! ميفرستمتون جايي كه عرب ني انداخت.
آدم(مظلومانه): خدايا ميخواي مارو بندازي جهنم؟ نه مي‌خوام بندازمتون يه جايي كه روزي صدبار حسرت جهنمو بخوريد.
آدم و حوا يه نگاهي به هم ميكنن و ميپرسن: يعني كجا؟
- ميفرستمتون زمين
آدم كه انگار تازه فهميده تو چه هچلي افتاده و حوس به كلي از سرش پريده با فرياد ميگه: همش تقصير حوا بود، اون گولم زد من كه كاري نداشتم. سي‌دي مال اون بود منم نميدونستم چيه گفت بيا نگا كنيم، اصلا من داشتم زندگيمو مي‌كردم واسه چي اينو (اشاره به حوا) آفريدي؟
حوا (با بغض): خيلي نامردي
خدا(خطاب به آدم): مگه خودت نميخواستي يه همدم داشته باشي، مگه نميگفتي خدا چرا به فكر تنهايي من نيست؟
آدم: من به گور بابام خنديدم كه همدم خواسته باشم
و در اينجا خدا به فكر فرو ميره و مي‌فهمه كه چه كلاهي سرش رفته و ميفهمه كه اون پير دانايي كه اومده بود دفترش شيطان بوده كه يه مشت دروغ تحويلش داده، اما خودشو از تك و تا نميندازه و ميگه: خوب اصلا تو نخواسته باشي، من كه صلاح تو رو بهتر ميدونم! خودم صلاح ديدم كه يه همدم برات بيافرينم! و به جبرئيل ميگه ميري اضرائيلو صدا ميكني با هم ميايد اين دوتا رو اول ميبريد عقدشون مي‌كنيد بعدم ميبريد ميندازيدشون وسط زمين
جبرئيل ميره اضرائيلو صدا ميكنه و با هم ميان تا دست و پاي آدمو حوا رو بگيرن و ببرنشون. و آدم و حوا شروع ميكنن به دست و پاي خدا افتادن و التماس كردن: خدايا غلط كرديم. تو رو خدا. گه خورديم. بزار پاتو ببوسم. به خدا نمي‌دونستيم. دفعه اولمونه. جون بچت. ديگه نگا نمي‌كنيم. ولي جبرئيلو اضرائيل با اشاره خدا اونارو از روي دستو پاش ميكشن و بلند ميكنن
حوا(با گريه): به من دست نزن كثــــافت بيشعــــور
آدم (كه گردنشو از لايه دستاي اضرائيل به زور در آورده بيرون و از عصبانيت سرخ شده با فرياد): اصلا خوب كرديم ديديم بازم ميبينيم، فقط بلده به كمر به پايين گير بده! اصلا تو كه ميخواستي انقدر گير بدي واسه چي آفريدي؟
خدا (با عصبانيت): زر نزن آدم شده واسه من
- هر غلطي دوس داري بكن.
خدا ميره جلو يدونه با پشت دست ميخوابونه تو گوش آدم و بعد اضرائيل شروع ميكنه گردنه آدمو فشار دادن.
حوا (در حالي كه داره زار ميزنه و همه صورتش خيسه اشك شده): ولش كـــنيد. چيكارش داري. خفش كردي.. آه..اي خدااااا. و جبرئيل موهاي حوا رو ميكشه
خدا: سوسول كثافت؛ بچه ها يه راست مي‌بريد مي‌ندازيدشون تو ايران كه ديگه واسه ما پر رو بازي در نيارن
اضرائيل و جبرئيل در حاليكه دارن آدمو حوا رو روي زمين ميكشن ميگن: چشم خدا جون.... و بدين ترتيب آدم و حوا از بهشت رانده و به زمين منتقل شدند

يه عاشق ، بي قايق ، تو دريا.........

چشماشو مي بنده ، تو رويا........
من عاشق ، بي قايق ، تو دريا مي ميرم ، چشمامو مي بندم ، بي رويا مي ميرم
ميرم و ميميرم آسوده ميشم از عشق
مي رم ومي ميرم جشن تولد مرگم و براي تو زيره آب مي گيرم
يه زيبا‌، نگاهش ، به موجا..........
يه عاشق ، بي ساحل ،‌تو دريا.............
پرياي دريا ، من امشب مي ميرم
از عشق ، يه زيبا ، من امشب مي ميرم
ميرم و ميميرم آسوده ميشم از عشق
مي رم ومي ميرم جشن تولد مرگم و براي تو زيره آب مي گيرم
يه عاشق.........
من عاشق ، بي قايق ، تو دريا .............
چشمامو مي بندم ، بي رويا .............
يه زيبا‌، نگاشو چه آرم به موجا مي دوزه
يه عاشق ، بي ساحل چه تنها دريا مي سوزه
ميرم و ميميرم آسوده ميشم از عشق
مي رم ومي ميرم جشن تولد مرگم و براي تو زيره آب مي گيرم

اگر عشق این است ، به عاشق نبودنم افتخار می کنم!!!

 
شنیده بودم که عشق با شعف همراه است اما ، از شنیدن اینکه فرهادها از عشق شیرین ها خود را می کشتند و مجنون ها بخاطر عشق لیلی ها از کار و زندگی می افتادند هیچ گاه به شعف نمی رسیدم و در هیچ یک از این ها عشق الهی را نمی دیدم. هرچند که اطرافیانم همواره ، خواهانِ عشق بودند اما همیشه با افتخار می گفتم :" اگر این اسارت ،عشق است ، من هیچ گاه خواهانِ عشق نیستم."
عشق در نگاهِ آنها اینگونه بود ، که معشوق را همچون قناری در قفسی حبس می کردند تا بتوانند از وجودِ او در نزدیکی ِ خود لذت ببرند. شنیدم که عاشقی به معشوقش می گفت :"عزیزم تو مالِ منی!!!!!!!".
چندین سال برایم اینگونه گذشت. در این مدت از اطرافیانم می پرسیدم عشق چیست؟ در اکثر پاسخ ها عشق همان اسارتی بود که من از آن می گریختم. تا این که توانستم با عارفی صحبت کنم و با یک برداشت ذهنیِ عالی که قدرت ِ توان بخش عشق را بیان می کرد آشنا شوم.
از او پرسیدم: عشق چیست؟
گفت :  عشق نیرویی است که اگر بخواهی  در وجودِ تو غرق می شود . نیاز به جاری شدن دارد تا تو آن را حس کنی پس تو معشوقی بر می گزینی تا با جاری کردنِ عشقِ درونی ات به او به شعف برسی.
پرسیدم : چرا خیلی ها ، با عشق اسارت می سازند؟
گفت : عاشق گل هیچ گاه بخاطر ِ علاقه زیادش به گل آن را از بوته جدا نمی کند تا در لیوانِ آبی آن را در کنج خانه حبس کند . عاشق حقیقیِ گل آن را در بوته باقی می گذارد تا از رشدِ گل به شعف درآید.
گفتم : اینگونه خیلی سخت است و خیلی از انسانها نمی توانند دوری از معشوق را تحمل کنند!
اوگفت : عاشقانِ گل همه گل پرورند، زحمتِ گل پروری برخود خرند
اگر عشق مادرت به تو باعث می شود که همواره او تو را در خانه حبس می کرد تا نکند که از دست بروی تو هیچ گاه رشد نمی کردی.هرچند که برای خودِ او رنجی بزرگ بود .
او به من گفت : *" من شوقِ عشق را به تو خواهم آموخت . اعمالِ ما به ما وابسته اند همچون درخشندگی به فسفر . درست است که اعمالِ ما، ما را می سوزانند ولی تابندگی ما از همین است و اگر روح ما ارزش چیزی را داشته دلیل به آن است که سخت تر از دیگران سوخته است."*
سنگ سیاه زمانی به مجسمه ای زیبا مبدل می شود که ضرباتِ چکش ِ مجسمه ساز را تحمل کند . و این گونه است که تو لایق عشق الهی خواهی شد .
گفتم: هرچند که پذیرش این نوع عشق سخت است، بااین حال من با تمامِ وجود آن را می پذیرم .
و او گفت: * "برایِ من شنیدنِ این که شن ساحل نرم است کافی نیست می خواهم پاهای برهنه ام این نرمی را حس کند . معرفتی که قبل از آن احساس نباشد برای ِ من بیهوده است"*
 و من از این که پروردگار در قالب یک عارف تعریفِ زیبایی از عشق را به من ارزانی داشت بسیار خوشحالم .
در نهایت از تمامی آنها که هستند تا بتوانم عشقم را جاری کنم.
متشکرم ازتو دوستِ خوبی که این متن را می خوانی.

خواندنی ولی بهتر نخونین !

سلام دوستای خوبم. حتما" پيش اومده که با خودتون فکر کنين پس چرا خدا دعای منو نميشنوه؟؟ چرا هرچی دعا ميکنم، مستجاب نميشه؟؟
من می خوام  به يه راه برای جذب موهبت هاي الهی و اجابت دعا که برای خودم جالب بود به صورت خلاصه اشاره کنم:
 
*** خالي شدن (خلاء:(
اين قانون ميگويد :
**
هميشه خلاء باعث جذب ميشود **
چيزي كه باعث جذب ميشود فقط خلاء است، هر چه خلاء بيشتر باشد جذب بيشتر است. اجازه بديد بيشتر توضيح بدم :
تصور كنيد الان اتاق بسيار بسيار شلوغي ، پر از وسائل داريم و داخل آن جاي سوزن انداختن نيست! ما سفارش دو دست مبلمان را براي اين اتاق داده ايم .
 ما به كارگرها مدام فشار مي آوريم كه مبلمان را بياوريد تو.. .
كارگرها هم واقعا مي خواهند مبلها را بياورند اما جائي وجود ندارد .
فضاي خالي نيست كه بتوانند مبلها را در آن جاي دهند
حالا هر چقدر ما فشار بياوريم و داد بزنيم ،امكان پذير نيست
اما اگر بيائيم اتاق را خلوت كنيم و بعضي وسائل را خارج كنيم ، ميتوانيم مبلمان را جاي دهيم
**
زندگي هم همين طور است **
اگر بخواهيم موهبت هاي الهي را جذب كنيم و برنامه ريزي ها و  تلاشهاو... نتيجه دهد ، اگر مي خواهيم نيايشها و دعا هايمان اجابت شود
اول بايد جاي خالي باز كنيم و درون را خالي كنيم
ابتدا بايد ذهن و دلتان را  از هر چه بيهوده در آن جاي دارد ، خالي كنيد
از كينه ها ، نفرتها ، انتقام ، حسادت ، حسرت ، نا اميدي ، سوء ظن ، بد خواهي و .....
اما چگونه مي توان اين خالي را ايجاد كرد ؟؟؟؟؟
 
 
 1/بخشيدن :
گاهي اوقات ما فكر ميكنيم با بخشيدن ديگران به كسي لطف كرده ايم ،  اما اصلا اينطور نيست
اول از همه لطفي است كه ما در حق خود ميكنيم تا ميدان ذهني بخشيدنمان خالي شود
اما لزوما بخشيدن به معناي برقراري ارتباط دوباره نيست
مثلا اگر كسي به شما لطمه زده ، اين بدان معنا نيست كه او را ببخشيد و دوباره با او ارتباط برقرار كنيد تا دوباره به شما لطمه وارد كند
**
بخشيدن ،بيش از هر چيز يك فرآيند ذهني و دروني است **
2/خالي تر:
گاهي اوقات نه تنها بايد ذهنمان را از كينه و نفرت و ... خالي كنيم ، بلكه بايد از چيزهاي مثبت هم خالي كنيم
فرض كنيد شما دانش ، اطلاعات و تجربيات مفيدي داريد
انتقال اين اطلاعات به ديگران نيز به نوبه خود ايجاد خلاء ميكند

3/خالي از گناه :
يكي از مهمترين كارها براي ايجاد خلا ، خالي شدن از گناه است
اگر ميخواهيد دعاهايتان مستجاب شود ،ابتدا بايد نزد خدا اعتراف به گناه كرده و تصميم   قطعي براي ترك آن بگیرید.
**
اگر از خدا چيزي مي خواهيد و مستجاب نمي شود ،يكي از علت هايش نداشتن همين خلا است**
از خودتان بپرسيد، چه نيت يا عمل ناپاكي در درون و بيرون من است كه بايد از آن پاك شوم؟
چه عمل ناشايستي از من سر زده كه نبايد آن را انجام دهم؟
چه سرمايه و پول حرامي در زندگي من است كه بايد آن را از زندگيم خارج كنم ؟
مطمئن باشيد به ميزان خلائي كه ايجاد ميكنيد ، انرژي دروني تان را براي جذب موهبت هاي الهي افزون مي كنيد.

4/رهائي :
يكي از قوانين خلاء ، قانون رهائي است ، گاهي اوقات به يك هدف وابسته مي شويد و وابستگي به يك هدف هم موجب امتلاء و پري است و اين مانع خلا است
اگر شما بيش از حد به يك هدف فكر ميكنيد ، اين ناشي از ترس و نگراني شما براي برآورده نشدن آن هدف است.
كسي به لطف الهي ايمان داشته باشد و مطمئن باشد دعايش اجابت ميشود ،
وقتي دعايش را كرد بايد در مسير تلاش آن را به خدا بسپارد.
اين رها كردن به نوبه خود بخشي از ايجاد خلاء است.
 
 اميدوارم هممون بتونيم اين قانون ها رو تو زندگی اجرا كنيم .

جدا شدی از من

از من جدا گشته ای و نگاهم نمی کنی                           چون درد در منی و رهایم نمی کنی
گم  گشته ام میان رویاهای تو                                      از این آوارگی  بگو جدایم نمی کنی
هر شب چو ابر می گریم                                           آخر چرا؟ چه شد که صدایم نمی کنی؟
من پرنده  مهاجر گم کرده وطنم                                   به آسمان خویش تو رهنمودم نمی کنی
امشب با همه خستگی تو را فریاد می زنم                      اما باز تو نگاهم نمی کنی 
 
 

سربازهای جدید با سلاحهای فوق سری

Vanda Click Best Site & Group
 
 
ادامه نوشته

رؤيا

بـا تـو آغــاز مـي کـنـم خـوب مـن بـه نــام تـو
مـي نـو يــسـم قــصــه اي تــازه از الهـام تـو

اي شروع دلـپــذيـر مثل خورشـيد بي نـظـيـر
به تو تـقـديـم مي کنـم عشـقو از مـن بـپـذير

اي قــشــنـگ تـرين بـهانه واسـه گفتن ترانه
مـن يـه عـشـق جاودانه به تو تقديم مي کنم

در اين غربت شـبـانـه با صــداقـت عاشـقـانه
قلـبـمـو بـا ايـن تـرانـه به تـو تقديـم مي کـنم


اي طـلـوع مـــاندگار گـل هـمــيـشــه بــهــار
به تو تقديم مي کنم هر چه هست در روزگار

گفتـه ها ناگفـته هـا هـر چـه هست در باورم
بـه تــو تــقــديــم مـي کــــنـم آرزوي آخــرم

اي قــشــنـگ تـرين بـهانه واسـه گفتن ترانه
مـن يـه عـشـق جاودانه به تو تقديم مي کنم

در اين غربت شـبـانـه با صــداقـت عاشـقـانه
قلـبـمـو بـا ايـن تـرانـه به تـو تقديـم مي کـنم
 
****************************
 
با امیدی گرم و شادی بخش
با نگاهی مست و رؤيائی
دخترك افسانه می خواند
نيمه شب در كنج تنهائی:
 
 
بی گمان روزی ز راهی دور
می رسد شهزاده ای مغرور
می خورد بر سنگفرش كوچه های شهر
ضربه سم ستور بادپيمايش
 
 
می درخشد شعله خورشيد
بر فراز تاج زيبايش
تار و پود جامه اش از زر
سينه اش پنهان به زير رشته هائی از در و گوهر
 
 
می كشاند هر زمان همراه خود سوئی
باد ... پرهای كلاهش را
يا بر آن پيشانی روشن
حلقه موی سياهش را
 
مردمان در گوش هم آهسته می گويند،
«آه . . . او با اين غرور و شوكت و نيرو»
«در جهان يكتاست»
«بی گمان شهزاده ای والاست»
 
دختران سر می كشند از پشت روزن ها
گونه هاشان آتشين از شرم اين ديدار
سينه ها لرزان و پرغوغا
در طپش از شوق يك پندار
 
«شايد او خواهان من باشد.»
 
ليك گوئي ديده شهزاده زيبا
ديده مشتاق آنان را نمی بيند
او از اين گلزار عطرآگين
برگ سبزی هم نمی چيند
 
همچنان آرام و بی تشويش
می رود شادان براه خويش
می خورد بر سنگفرش كوچه های شهر
ضربه سم ستور بادپيمايش
 
مقصد او خانه دلدار زيبايش
مردمان از يكديگر آهسته می پرسند
«كيست پس اين دختر خوشبخت؟»
 
ناگهان در خانه می پيچد صدای در
سوی در گوئی ز شادی می گشايم پر
اوست . . . آري . . . اوست
 
«آه، ای شهزاده، ای محبوب رؤيائی
نيمه شب ها خواب می ديدم كه می آئی.»
 
زير لب چون كودكی آهسته می خندد
با نگاهی گرم و شوق آلود
بر نگاهم راه می بندد
 
«اي دو چشمانت رهی روشن بسوی شهر زيبائی
ای نگاهت باده ئی در جام مینائی
آه، بشتاب ای لبت همرنگ خون لاله خوشرنگ صحرائی
ره بسی دور است
ليك در پايان اين ره . . . قصر پر نور است.»
 
می نهم پا بر ركاب مركبش خاموش
می خزم در سايه آن سينه و آغوش
می شوم مدهوش.
 
باز هم آرام و بی تشويش
می خورد بر سنگفرش كوچه های شهر
ضربه سم ستور بادپيمايش
می درخشد شعله خورشيد
برفراز تاج زيبايش.
  
می كشم همراه او زين شهر غمگين رخت.
مردمان با ديده حيران
زير لب آهسته می گويند
«دختر خوشبخت! . . .»
 
******************************
به شكوه آنچه بازيچه نيست بينديش.
من خوب آگاهم كه زندگي،يكسر صحنه بازي ست؛
من خوب ميدانم.
اما بدان كه همه براي بازيهاي حقير آفريده نشده اند.
مرا به بازي ِكوچك ِشكست خوردگي مكشان!
به همه سوي خود بنگر و باز مي گويم كه مگذار زمان،پشيماني بيافريند.
به زندگي بينديش با ميدانگاهي پهناور و نامحدود.
به زندگي بينديش كه مي خواهد باز بازيگرانش را با دست خويش انتخاب كند.
به روزهاي اندوه باري بينديش كه تسليم شدگي را نفرين خواهي كرد.
و به روزهايي كه هزار نفرين،حتي لحظه يي را بر نميگرداند.
تو امروز بر فرازي ايستاده يي كه هزار راه را مي تواني ديد؛وديدگان تو به تو امان مي دهند كه راه ها را تا اعماقشان بپايي.
در آن لحظه هاي خطير كه سپر مي افكني و مي گذاري ديگران به جاي تو بينديشند،
در آن لحظه هايي كه تو ناتواني خويش را در برابر فريادهاي ديگران احساس مي كني،
در آن لحظه يي كه تو از فراز،پا در راهي مي گذاري كه آن سوي آن،اختتام ِتمام ِانديشه ها و رؤياهاست،
در تمام لحظه هايي كه تو ميداني،مي شناسي و مي خواهي شناخت،
به ياد داشته باش
كه روزها و لحظه ها هيچگاه باز نمي گردند.
به زمانْ بينديش و شبيخون ظالمانه زمان.
صبح كه ماهي گيران با قايق هايشان به دريا مي رفتند به من سلام كردند و گفتند كه سلامشان را به تو كه هنوز خفته يي برسانم.
بيدار شو!‌
بيدار شو و سلام ساده ي ماهي گيران را بي جواب مگذار!
من لبريز از گفتنم نه از نوشتن.
بايد اينجا روبروي من بنشيني و گوش كني.
                                   ديگر تكرار نخواهد شد.
 
******************************************** 
الهی نور تو چراغ معرفت بیفروخت دل من افزونی است گواهی تو ترجمانی من بکردند ندأ من افزونی است قروب تو چـــراغ وجد بیفروخت همت من افزونی است بود تو کار من راست کـــرد بود تو من افزونی است ـ
الهی از بود خود چه دیدم مگر بلا و عناد از بود تــــو همـــه عطا است و وفای به بر پیدا و بکرم هویدا ـ نا کرده گیر کرد رهی و آن کـــن که از تو سزا ـ
الهی نـــام تو مــا را جواز و مهــــــر تو ما را جهــاز ـ
الهی شنــاخت تو ما را امان و لطف تو مـــا را عیـــان ـ
الهی فضـــل تـــو ما را لوادکنف تــــو ما را ئادی ـ
الهی ضیعفان را پناهی قاصدان را بـــر سراهی مومنـــــان را گواهی چه بود که افزوئی و نکاهی؟
الهــــی چه عزیز است او که تو او را خواهی در بگریزد او را در راه آرئی طوبی آنکس را را کـــه تو او رایی ـ آیا که تا از ما خــــود کرائی؟
کریمــا گرفتار آن دردم که تو درمان آنی ـ بنده آن ثنا ام که تو سزای آنی من در تو چه دانم؟ تو دانی ـ تو آنی که گفتی من آنم آنــی ـ
الهی نمی توانم که این کار بیتو بسر بریم نه زهره آن داریم که از تو بسر بریم ـ هر گه که پنداریم کهه رسیدیم از حیرت شمارواسر بریم ـ
خـــــداوندا کجا باز یابیم آنروزکه تو ما را بودی و ما نبــودیم تا باز به ان روز رسیم میان آتش و دودیم اگـــر بدو گیتی آنروز یابیم پر سودیم ور بود خود را در یابیم به نبــود خود خشنودیم ـ
الهی از آنچه نخواستی چه آیــــد؟ و آنرا که نخواندی کی آیــد؟ تا کشته را از آب چیست؟ و نا بایسته را جواب چیست؟ تلخ را چه سود اگر آب خوش در جوار است؟ و خار را چه از آن کش بوی گل در کنار است ـ
الهی شاد بدانم که بد درگاه تو میزارم بر آن امیـــد که روزی در میـــدان فضل بتو نازم تومن فاپذیری و من فا تو پردازم ـ یک نظر در من نگری و دو گیتی بآب انـــدازم ـ
الهی نسیمی دمید از باغ دوستی دل را فـــدا کردیم ـ بویی یافتیم از خزینه دوستی بپادشاهی بر سر عالم ندا کردیم ـ برقی تافت از مشرق حقیقت اب و گل کم انگاشتیم و دو گییتی بگذاشتیم ـ یک نظر بسوختیم و بگداختیم بیفزای نظریو این سوخته را مـــرهم ساز و غرق شده را دریاب که می زده راهم بمی دارد و مرهم بود ـ
الهی تودوستان را به خصمان می نمایی درویشان را به غم و اندوهان میدهی بیمار کنی و خود بیمارستان کنی درمانده کنی و خود درمان کنی از خاک آدم کنی و با وی احسان کنی سعادتش بر سر دیوان کنی و به فردوس او را مهمان کنی مجلسش روضه رضوان کنی نا خوردن گندم با وی پیمان کنی و خوردن آن در علم غیب پنهان کنی آنگه او را بزندان کنی و سال ها گریان کنی جباری تو کار جباران کنی خداوندی کار خداوند ان کنی تو عتاب و جنگ همه با دوستان کنی ـ
الهی بنده با حکم ازل چون براید؟ < و آنچــه ندارد چه باید جهــد بنده چیست کار خواست تو دارد بنده به جهد خویش کی تــــواند ؟
الهی ای ســزای کرم وای نوازنده عالم نه با جز تو شادیست و نه با یاد تو غــــم ـ خصمی و شفیعی و گواهی و حکم هرگز بینما نفسی با مهــر تو بهم آزاد شده از بند وجود و عدم باز رسته از رحمت لوح و قلم درمجلس انس قدح شادی بردست نهاده دمادم ـ
الهی کار آن دارد که با تو کاری دارد یار آن دارد که چون تو یاری دارد ـ او که در دو جهان تر دارد هرگز کی ترا گذارد و عجب آنست که او که ترا دارد از همه زار تر میگذارد ـ او که نیافت بسبب نا یافت می زارد اوکه یافت باری چـــرا میگذارد دربرآن را که چون تو یاری باشد گر ناله کند سیاهکاری باشد ـ
 

انتخاب بهترین بازیکن گروه D جام جهانی


 
فيفا مي خواهد بهترين بازيکن گروه D مسابقات رو قبل از جام جهاني انتخاب کنه
شما مي توانيد از طريق لينک زير علي کريمي رو از بين نام هاي بزرگي همچون
دکو و فيگو انتحاب کرده و به علي کريمي بهترين  بازيکن ايران و آلمان  راي بديد .

بنام حضرت عشق

 
قصه بی پايان دل من
 
 
یاد اون روزا
 
 یــاد اون روزا بـه خـیر
 
 روزای خــوب و قشنــگ
 
روزای عــاشــقیــمـــون
 
لــحـظـه هــای رنــگــارنـــگ
 
یـــاد اون چــشـــمــا بــه خـیر
 
چــشــمــای پـــاک و نـــجــیب
 
اونــــا کــــه هـیـچ چـیـزی رو
 
 بـه غـیر از، چـــشمام نمیدید 
 
یـــاد اون دســتـا بـه خــیــر
 
دســتـای نــرم و لـــطـیـف
 
چــــه نـــوازشـــها کـه اون
 
روی مـــو هــام مـــی کـشیـد
 
یـــاد اون روزا بــه خـــیر
 
یـــاد اون روزا بـــه خــیر
 
حــالــا کـــه سرنوشــتـمـون
 
ایـــن جـــوری شـــدن جـــدا
 
دل تـــو مـــیــخـواد بـــشـــه
 
بـــا کـــســی دیــــگــه آشـنا
 
تـــو داری خوشبخت مـیـشی
 
زیـــر ایـــن چـــرخ کـــبـود
 
اگــــه  غیراز ایــــن بـشـه
 
دیـــن تــو ، به من چه سود؟
 
نـــــکـــنــه یـــه روز دیـگه
 
بــــیــای فقـــط نـــگـام کـنـی
 
مــن از تــو چـشـمات بـخـونم
 
از رفــــتـــنـــت ، پــشیـمونی
 
اون وقـت خودت خوب میدونی
 
مــــن حــــلـــالــــت نــمـیـکنم
 
حــتـــی اگــــه داد بــــزنـــی
 
کـه مـیـخوای پــیـشـم بـمـونـی
ندا
   
 
 
من به یک هراس  همیشه
 
  طرحهای ساده و سایه های باران خورده ام را بی دلیل بر باد داده ام
 
  بعد از این دیگر نه به خواب قاصدکی تعبیر خواهم شد
 
 
  و نه به اعتبار چند خیال رنگ و رو رفته
 
 
  سوار سفید پوش قصه های ناگهان کسی خواهم شد
 
 
  من به آخرین سطر نانوشته هايم می اندیشم
 
  به جایی که این همه واژه با یک نقطه عاقبت غروب می کند
 
 
هر چه از   الفبای تو حرف برمی دارم تا تمام شوی
 
 
  لابه لای این همه خطوط  مبهم و
 واژه ندیده دوباره از سر سطر آغاز می شوی
 
 
  با این همه هنوز هم به تقدس تند یک حس عاشقانه مثل همیشه دوستت دارم
 
 
 
 اما باور کن نمی دانم به کجای این قصه باید عادت کنم
 
 
  وقتی تو عاقبت می روی و من دوباره در هيچ گم می شوم
 
 
  سرما از تلاقی گیج زمین و زمان خط  می خورد و این قصه
 
  دوباره از نو با سلام آشنای بهار تا به تا می شود
 
 
 
 
 
 
  هر چند ديگر حرف دل از قلم پیدا و پنهان واژه های آغاز فصل افتاده
 
  اما هنوز هم شعر شکوفه شعر دیگریست
 
  بياييم سبزی این الفبای تازه را به بغض قافیه های سربی تاخت نزنیم
 
 
 

 
به دل طوفاني من خدا نگاهي نداره
 اين کشتي بي ناخدا راهي به جایی نداره
 تو آسمون شهر من فقط دل ابرها پره
 هيچ ابري بارون نميشه
غصه من رو ميخوره
 
 
 
 
 
عاشق بادم نميشم  آخه اون ام رفينیه
 
یاد نوازش هاش فقط رو صورت ام موندنيه
 
با هرکي هم قدم ميشم آخرراه جداييه
 
به هرکي دلبسته ميشم عاقبتم تنهاييه
 
 
 
 
 
عشق  پرنده ام ديگه تو قلب من جا نداره
 
خودش ميره پروازشب  تنهايي رو  برای من جا ميذاره
 
اگر به جاي چله چله هوای کوچ رو ميديدم
 
رفتنتو ميفهمیدم  کاش حرفهاتو می خريدم
 
 
 
 
 
پاکي چشم سار و آب هنوز تو خونم جاريه
 
خودش ديگه دریا شده ،اما زلالش باقيه
 
اگه به جای رودخونه صافي آب رو ميديدم
 
 رفتنت رو ميفهمیدم
 
کاش حرفاتو مي خريدم
 
کاش حرفاتو مي خريدم
 
 
 
 
عاشق شب بودم ولي !!حالا برام تاریکي
 
گفتن دردهای دلم حکايت از غريبيه
 
کاشکي  به جاي گفتانت، سکوتش رو مي فهميدم
 
صدای عاشقهاش  من ،تو دل شب نمي شنيدم
 
خيال ميکردم تو چشات، صحبت سرعشق منه
 
غافل از اينکه اون چشات، آينه چشم منه
 
 
 
 
 
کاشکي به جاي اون نگاه، عکس چشاي اون بودم
 
آخه! دلت جاي ديگه است، کاشکی به جای اون بودم
 
آخه! دلت جاي ديگه است، کاشکی به جای اون بودم
 

 
معني عاشق شدن رو آخرش هم نفهميدي
 
نقشه های طلایی
قول های بی حساب وکتاب
قرارهای یواشکی
ساعت های پر تب وتاب
 
 
خيال کردم نباشی دنیا به آخر ميرسه
اگه یه روز بری سفر عمره من هم سر میرسه
بازی دیگه تموم شده به آخر خط رسيدیم
معني عاشق شدن رو آخرش هم نفهميدي
یادش بخیر اون روزها که خواب رنگی میدیدم
 
 
من بودم و توبودی و  هزار تا وعده و وعید
قصه ما به سر رسیده دنیا به آخر نرسيد
دل که پا بند تو بود از تو وعاشقی بريد
بازی دیگه تموم شد به آخر خط رسيديم
معني عاشق شدن رو آخرش هم نفهميدي
 

 
 
 فكر ميكردم آنقدر از نگاهم بيزار شده ای
 
 كه دور دور رفته ای
 
 اما دور شده بودي تا پا به پا شدنت را نبينم
 
 و اشكهاي خداحافظي را
 
 
 
 
 
براي رسيدن به تو

پا پيش گذاشتم

خودم را قسمت كردم

تو را سهم تمام روياهايم كردم

انصاف نبود

تو كه ميدانستي با چه اشتياقي

خودم را قسمت ميكنم

پس چرا

زودتر از تكه تكه شدنم

جوابم نكردي

براي خداحافظي

خيلي دير بود

خيلي دير
 
 
 
 
 
هــــوا آفتـــــابي سـت

مرا زير چتــر خود ببر

فقط زير چتـــر تـو

باران مي بارد !
 
 
دست خالي به خانه خدا رفتم

خدا هم دستهاي خاليم را

با دستهاي تو پر كرد
 
کم کم وقت خداحافظی ار عشق تو رسیده
  هواي تازه ی تنها يی ها از راه رسيده
 بغلم کن آخرين بار
وقت رفتن رسيده
ولی رفتنی که برگشتن آن نزدیک است
يک کمی خنده واسه روزای بارونی دارم
که می خوام توی جيبم نزديک قلبم بذارم
يه بغل خاطره از تو توی کوله بارمه
يک کمی اشک و گلايه لای دستمال پيچيدم
وقتی دلم  تنگ تو شد
غم تو  توشه ی راهمه

رضايى‌ بعد از پنج‌ ماه‌ از امروز با تيم‌ملى‌

رحمان‌ رضايى‌ مدافع‌ پرقدرت‌ تيم‌ مسيناى‌ ايتاليا براى‌ حضور در تمرينات‌ تيم‌ملى‌ پنجشنبه‌ به‌ تهران‌ آمد.
رضايى‌ در مورد وضعيتش‌ گفت: من‌ از آمادگى‌ بسيار خوبى‌ برخوردار هستم‌ و براى‌ حضور در جام‌جهانى‌ انگيزه‌ بسيار زيادى‌ دارم. جام‌جهانى‌ يکى‌ از مهم‌ترين‌ رويدادهاى‌ فوتبال‌ در جهان‌ است‌ و هر بازيکنى‌ افتخار بازى‌ در آن‌ را پيدا نمى‌کند. در اين‌ مدت‌ بايد هر چه‌ در توان‌ دارم‌ بگذارم‌ تا بهترين‌ بازى‌هايم‌ را براى‌ تيم‌ملى‌ انجام‌ دهم.
وى‌ افزود: تيم‌ ايران‌ با کمى‌ حرفه‌اى‌گرى‌ مى‌تواند کارهاى‌ بزرگى‌ در جام‌جهانى‌ انجام‌ دهد، اما نبايد فراموش‌ کنيم‌ که‌ حريف‌ بسيار قدرى‌ به‌ نام‌ پرتغال‌ در انتظار ما خواهد بود و نبايد اين‌ حريف‌ را دست‌کم‌ بگيريم.

قلعه‌نوعي: منصوريان‌ کشف‌ من‌ بود!

طى‌ روزهاى‌ اخير در برخى‌ از محافل‌ ورزشى‌ صحبت‌هايى‌ از قول‌ سرمربى‌ استقلال‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ مبنى‌ بر اينکه‌ اگر قلعه‌نوعى‌ در فصل‌ آتى‌ نيز هدايت‌ آبى‌پوشان‌ را برعهده‌ داشته‌ باشد عليرضا منصوريان‌ در اين‌ تيم‌ حضور نخواهد داشت.
در همين‌ خصوص‌ قلعه‌نوعى‌ گفت: اين‌ خبر کذب‌ محض‌ است‌ و از آنجا که‌ منصوريان‌ طى‌ سال‌هاى‌ اخير عضوى‌ تأثيرگذار و باتعصب‌ در مجموعه‌ باشگاه‌ بوده‌ او همچنان‌ در استقلال‌ باقى‌ خواهد ماند.
وى‌ در ادامه‌ افزود: اين‌ بازيکن‌ را يازده‌ سال‌ پيش‌ خود من‌ کشف‌ کرده‌ و او را براى‌ حضور در استقلال‌ به‌ عنوان‌ يک‌ بازيکن‌ جوان‌ و جوياى‌ نام‌ تشويق‌ کردم‌ و طى‌ اين‌ سال‌ها نيز او با تعصب‌ مثال‌زدنى‌اش‌ ثابت‌ کرده‌ که‌ يک‌ استقلالى‌ به‌ تمام‌ معناست.
سرمربى‌ آبى‌پوشان‌ در ادامه‌ تصريح‌ کرد: منصوريان‌ و فکرى‌ امروز ستون‌هاى‌ تيم‌ هستند و مسلماً‌ تجارب‌ آنها در رقابت‌هاى‌ آسيايى‌ به‌ کمک‌ استقلال‌ خواهد آمد تا مجدداً‌ بتوانيم‌ عنوان‌ قهرمانى‌ قاره‌ کهن‌ را به‌ دست‌ آوريم.
قلعه‌نوعى‌ در پايان‌ گفت: اين‌ دو بازيکن‌ اگر روزى‌ بخواهند به‌ دوران‌ بازى‌ خود خاتمه‌ دهند به‌ طور حتم‌ مى‌توانند در جايگاه‌هاى‌ ديگرى‌ به‌ باشگاه‌ کمک‌ نمايند که‌ مربيگرى‌ يکى‌ از اين‌ مکان‌هاست.

قريب: قلعه‌نوعى‌ به‌ استقلال‌ خدمت‌ کرده‌ است‌

محمدحسين‌ قريب‌ مديرعامل‌ استقلال‌ در آخرين‌ اظهارنظرش‌ درباره‌ تاريخ‌ جشن‌ قهرمانى‌ استقلال، زمان‌ بازپرداخت‌ قسط‌ آخر قراردادهاى‌ بازيکنان‌ و... حرفهايى‌ زده‌ است‌ که‌ در زير گزيده‌هايى‌ از آن‌ از حضورتان‌ خواهد گذشت.
* جشن‌ قهرمانى‌ استقلال‌ را يازدهم‌ خرداد مصادف‌ با شب‌ ميلاد حضرت‌ زينب(س) برپا مى‌کنيم.
* وضعيت‌ اعتبار موردنياز باشگاه‌ در ليگ‌ ششم‌ و جام‌ باشگاه‌هاى‌ آسيا مورد بحث‌ قرار گرفت. به‌زودى‌ تعهداتمان‌ را به‌ بازيکنان‌ و مربيان‌ پرداخت‌ خواهيم‌ کرد.
* خدمات‌ امير قلعه‌نوعى‌ در سه‌ سال‌ گذشته‌ بر خاص‌ و عام‌ پوشيده‌ نيست‌ و او کماکان‌ به‌ عنوان‌ سرمربى‌ در استقلال‌ فعاليت‌ خواهد کرد.
* سرمايه‌هاى‌ تيم‌ در استقلال‌ حفظ‌ خواهند شد و مطمئن‌ باشيد قراردادهاى‌ بازيکنانى‌ که‌ تمام‌ شده‌ است، تمديد مى‌شود.

نيکبخت: حاضرم‌ با تمام‌ ملى‌پوشان‌ رقابت‌ کنم!

عليرضا نيکبخت‌واحدى‌ که‌ در تمرين‌ تيم‌ملى‌ دچار آسيب‌ديدگى‌ شد و درست‌ به‌ اين‌ علت‌ اردوى‌ سوئيس‌ را از دست‌ داد، نامش‌ در ليست‌ ذخيره‌ها به‌ چشم‌ مى‌خورد، او با تمرينات‌ منظم‌ و فشرده‌اى‌ که‌ زيرنظر امين‌ نوروزى‌ پشت‌سر گذاشت‌ در حال‌ حاضر به‌ بهبودى‌ کامل‌ دست‌ يافته‌ است‌ و مشکلى‌ براى‌ تمرين‌ ندارد. با او همکلام‌ شديم‌ و درباره‌ وضعيتش‌ پرسيديم.
وضعيت‌ چگونه‌ است!
بسيار خوب‌ و ايده‌آل‌ است، مشکلى‌ ندارم‌ و به‌ بهبودى‌ کامل‌ دست‌ يافته‌ام. البته‌ بايد از امين‌ نوروزى‌ که‌ زحمات‌ فراوانى‌ را برايم‌ کشيدند تشکر ويژه‌اى‌ داشته‌ باشم.
براى‌ انجام‌ تمرين‌ و مسابقه‌ مشکلى‌ نداري؟
نه، الان‌ مى‌توانم‌ سنگين‌ترين‌ تمرينات‌ را پشت‌سر بگذارم.
نامت‌ در ليست‌ ذخيره‌ها به‌چشم‌ مى‌خورد؛ اين‌ بدان‌ معناست‌ که‌ شانس‌ بسيار کمى‌ براى‌ جام‌جهانى‌ داري!
اين‌ تصميم‌ برانکو بوده‌ است‌ من‌ مصدوم‌ بودم‌و تيم‌ملى‌ را با اجازه‌ سرمربى‌ ترک‌ کردم‌ تا به‌ بهبودى‌ کامل‌ برسم. همين‌ که‌ ايشان‌ مرا در ليست‌ ذخيره‌ها قرار داده‌ يعنى‌ به‌ يادم‌ بوده‌ و به‌ توانايى‌هايم‌ اعتقاد داشته‌ است‌ اما وقتى‌ مى‌خواستم‌ اردو را ترک‌ کنم‌ به‌ برانکو گفتم‌ راهى‌ براى‌ بازگشت‌ دارم‌ و او پاسخ‌ مثبت‌ داد.
خيلى‌ها مى‌گويند واحدى‌ به‌ خاطر اين‌ که‌ نمى‌خواست‌ در سوئيس‌ با ديگر ملى‌پوشان‌ رقابت‌ کند اردوى‌ تيم‌ملى‌ را ترک‌ کرد تا در بازگشت‌ در ليست‌ اصلى‌ برانکو باشد!
به‌ خدا قسم‌ چنين‌ نيست‌ من‌ از همان‌ روزى‌ که‌ فوتبال‌ را شروع‌ کردم‌ عاشق‌ رقابت‌ بودم، خودت‌ مى‌دانى‌ که‌ سال‌ اول‌ با چه‌ کسانى‌ در استقلال‌ رقابت‌ کردم‌ و فيکس‌ شدم، در تيم‌ملى‌ هم‌ بازيکنان‌ مطرح‌ و خوبى‌ هم‌ پست‌ من‌ بودند اما به‌ ترکيب‌ اصلى‌ راه‌ پيدا کردم، الان‌ هم‌ از رقابت‌ نمى‌ترسم‌ حاضرم‌ با تمام‌ بازيکنان‌ تيم‌ملى‌ رقابت‌ کنم‌ و به‌ آنچه‌ استحقاقش‌ را دارم‌ برسم.

مهدوى‌کيا؛ چهل‌ و نهمين‌ گلزن‌ برتر بوندس‌ليگا

در فصلى‌ که‌ گذشت‌ مهدى‌ مهدوى‌کيا با به‌ ثمر رساندن‌ 5 گل‌ که‌ تنها يکى‌ از آنها از روى‌ نقطه‌ پنالتى‌ بود به‌ عنوان‌ چهل‌ و نهمين‌ گلزن‌ برتر بوندس‌ليگاA معرفى‌ شد.
در تيم‌ هامبورگ‌ سرگئى‌ باربارز و ون‌دروارت‌ 9 گل‌ و لائوت‌ 6 گل‌ به‌ ثمر رسانده‌اند و بعد از اينها مهدى‌ مهدوى‌کيا بهترين‌ گلزن‌ تيم‌ هامبورگ‌ به‌ حساب‌ مى‌آيد.
همانطور که‌ در جريان‌ قرار گرفته‌ايد، ميروسلاو کلوزه‌ مهاجم‌ وردربرمن‌ با 25 گل‌ به‌ عنوان‌ آقاى‌ گل‌ بوندس‌ليگاA دست‌ يافت.

چرا ميرزاپور حتى‌ براى‌ آزمايش‌ هم‌ به‌ هيچ‌ تيمى‌ دعوت‌ نشد؟ NZZ آلمان: عابدزاده‌ از دايى‌ بزرگتر ا

سايت‌NZZ آلمان‌ در آستانه‌ برگزارى‌ جام‌جهانى‌ 2006 نگاهى‌ به‌ وضعيت‌ دروازه‌بانهاى‌ حاضر در جام‌جهانى‌ داشته‌ است.
ابراهيم‌ ميرزاپور سنگربان‌ شماره‌ يک‌ ايران‌ يکى‌ از دروازه‌بانهايى‌ مى‌باشد که‌ در گزارش‌ اين‌ سايت‌ مورد بررسى‌ قرار گرفت.
در اين‌ گزارش‌ آمده‌ است: هنگامى‌ که‌ ايرانى‌ها درباره‌ فرصت‌ها، امتيازات‌ و محاسن‌ تيم‌ملى‌ کشورشان‌ بحث‌ مى‌کنند و هر بار که‌ سخن‌ از صعود مهمان‌ سه‌دوره‌ جام‌جهانى‌ به‌ مراحل‌ بالاتر جام‌ به‌ ميان‌ مى‌آيد، به‌ سرعت‌ موضوعاتى‌ مانند تجربه‌ بازى‌هاى‌ بين‌المللي، قدرت‌ بدنى‌ و... را مطرح‌ مى‌کنند. اين‌ منتقدان‌ در نگاه‌ اول‌ به‌ دو مهاجم‌ بلندقامت‌ تيم‌ خود وحيد هاشميان‌ و على‌ دايى‌ و قدرت‌ سرزنى‌ها آنها اشاره‌ مى‌کنند اما اين‌ روزنامه‌نگاران‌ درباره‌ دروازه‌بانهاى‌ خود حرفى‌ نمى‌زنند. چرا ابراهيم‌ ميرزاپور دروازه‌بان‌ نخست‌ تيم‌ملى‌ ايران، هيچ‌ دعوتنامه‌اى‌ از باشگاههاى‌ اروپايى‌ مانند انگلستان، اسپانيا، ايتاليا و يا حتى‌ از تيم‌هاى‌ دسته‌ دومى‌ و سومى‌ نداشته‌ است. او حتى‌ يک‌ بار هم‌ به‌ هيچ‌ تيمى‌ براى‌ آزمايش‌ دعوت‌ نشده‌ است. ميرزاپور 27 ساله‌ 68 بازى ملى‌ در کارنامه‌ دارد و بارها از سوى‌ هواداران‌ با اين‌ سئوال‌ روبه‌رو شده‌ است‌ که‌ آيا امروز روز ميرزاپور خواهد بود؟
ثبات، مهم‌ترين‌ عامل‌ براى‌ يک‌ دروازه‌بان‌ خوب‌ به‌ شمار مى‌رود. اينکه‌ ميرزاپور روى‌ توپ‌هاى‌ ارسالى‌ چندان‌ خوب‌ عمل‌ نمى‌کند، به‌ موضوعى‌ عادى‌ بدل‌ شده‌ است، از همين‌ رو هواداران‌ فوتبال‌ ايران‌ هنوز هم‌ روياى‌ حضور دروازه‌بانى‌ مثل‌ احمدرضا عابدزاده‌ را در سر دارند چرا که‌ او يک‌ اسطوره‌ بود، او از على‌ دايى‌ هم‌ که‌ 2 بار مرد سال‌ آسيا شده، بزرگتر است.
عابدزاده‌ در ژانويه‌ 2006 و در ديدار دوستانه‌ پرسپوليس- بايرن‌ مونيخ‌ و در آغوش‌ اوليور کان‌ از فوتبال‌ خداحافظى‌ کرد اما ايرانى‌ها هنوز با اين‌ سئوال‌ روبه‌رو هستند که‌ آيا ميرزاپور در آلمان‌ روز خوبش‌ را سپرى‌ مى‌کند؟

نوازي: صباباترى‌ به‌ ضيايى‌ باخت!

محمد نوازى‌ عليرغم‌ اينکه‌ در ديدارهاى‌ گذشته‌ صباباترى‌ يکى‌ از چهره‌هاى‌ تأثيرگذار و موفق‌ تيمش‌ بود اما در ديدار مقابل‌ الکرامه‌ سوريه‌ به‌ نيمکت‌ ذخيره‌ها چسبيد. او فقط‌ 10 دقيقه‌ پايانى‌ بازى‌ را به‌ ميدان‌ آمد.
چرا صباباترى‌ نتوانست‌ از حريف‌ سورى‌اش‌ حداقل‌ يک‌ امتياز بگيرد؟
چون‌ بسيار ضعيف‌ بوديم‌ و در آن‌ ديدار هيچ‌ حرفى‌ براى‌ گفتن‌ نداشتيم. ما بسيار بد بازى‌ کرديم‌ و باختيم‌ در حالى‌ که‌ الکرامه‌ بسيار قوى‌تر بود و دليل‌ ضعف‌ ما هم‌ مسائل‌ فنى‌ بود.
شما که‌ قبلاً‌ از قهرمانى‌ در آسيا حرف‌ مى‌زديد؟
آن‌موقع‌ شرايط‌ فرق‌ مى‌کرد، قهرمان‌ شدن‌ که‌ آسان‌ نيست‌ به‌ هر حال‌ مسائلى‌ دست‌ به‌ دست‌ هم‌ داد تا صباباترى‌ نتواند از گروهش‌ صعود کند، در واقع‌ ما در اين‌ بازى‌ مهم‌ به‌ مربيان‌ تيم‌ باختيم.
چرا فيکس‌ نبودي؟
نظر مربيان‌ بود که‌ من‌ فيکس‌ نباشم، نمى‌دانم‌ چرا در اين‌ بازى‌ حساس‌ مرا نيمکت‌نشين‌ کردند، ضيايى‌ بايد پاسخگو باشد.
دليل‌ خاصى‌ داشت؟
نه، هيچ‌ دليلى‌ نداشت‌ خودم‌ براى‌ بازى‌ آماده‌ بودم‌ ضمن‌ اينکه‌ با هيچ‌کس‌ هم‌ دعوا نکرده‌ بودم‌ که‌ بهانه‌ بگيرند. من‌ دوست‌ داشتم‌ تا پايان‌ بازى‌ به‌ ميدان‌ نروم‌ اما تيم‌ برنده‌ باشد ولى‌ افسوس‌ که‌ فرصت‌ صعود را از دست‌ داديم.
حرف‌ آخر؟
حالا ما بايد به‌ فصل‌ آينده‌ فکر کنيم‌ چون‌ هم‌ جام‌حذفى‌ را از دست‌ داديم‌ هم‌ اينکه‌ در مسابقات‌ آسيايى‌ اوت‌ شديم.

طالع بینی شخصی

مشخّصات كلي متولدين فروردين ماه:

پرجنب و جوش ، فعّال ، عجول ، رك و بي‌پروا ، زود عكس‌العمل نشان مي‌دهد، لايق و كاردان ، عاشق قدرت ، بي‌صبر و طاقت ، قادر است مدّتها تنها باشد ، اهل امر و نهي ، طرّاح ، اهل هيجان ، حادثه‌جو ، پرتوقّع ، رياست مآب ، با اعتماد به نفس ،  سازنده ، به گذشته فكر نمي‌كند ، جوانتر از سنش ، شايسته ، ماجراجو ، روشنفكر ، دقيق ، اشتباه خود را نمي‌پذيرد ، با مديريّت عالي ،  متنفّر از مداخله ديگران ، فعّال و جنجالي ، با شهامت ، با مطالعه ، هوشيار و زرنگ ،  صاحب عقيده ، مبتكر ، مقتدر ، اهل بخشش ،اهل تنوّع ، با حس مسئوليّت ، پر انرژي ، اهل كشمكش و ستيز ، سالم و پرقدرت ، خودخواه، گاهي ياغي ، بي ريا ، گاهي خشك و يك دنده ، مخالف دوز و كلك ،  در باطن ضعيف‌تر از ظاهر است ، مددكار ، گاهي غير واقعي و غير منطقي ، هوشمند.

ادامه نوشته

طالع بینی چینی

سال موش :

موش زير نفوذ حالات جاذبه و تجاوز به دنيا آمده است.در نظر اول آرام و متعادل و شوخ جلوه ميكند ولي مواظب باشيد در زير اين چهره ي ارام و صبور يك روحيه ي مهاجم و نا آرام قرار گرفته است براي مدتي با موشي همخانه  و يا همسفر شويد وآنوقت كاملا به روحيه ي نا ارام و مضطرب و انفجارات روحي بي موقع او پي خواهيد برد. او از ايجاد سر و صدا لذت خواهد برد.خيال بافي هاي موش كه اغلب در زمينه ي نابود كردن و خراب كردن است گاهي منجر به سازندگي و خلق ميشود از نظر عشقي و عاطفي موش عاشق ميمون ميشود و لي از اسب بايد حذر كند واز گربه هم طبيعتا بهمان دلايل معلوم جانور شناسي بايد دوري كند

سال گاو :

آرام وصبور كمرو و كند و دقيق و صاحب روش متعادل و بي اهميت نسبت به خود گاو هوشياريهاي طبيعيش را پشت يك چهره ي خانگيش پنهان مي كند او اهل تفكر است و بهمين دليل شايد تنهايي را دوست مي دارد و مي تواند هدفي را تا سر حد تعصب تعقيب كند ميهن پرستي افراطي دارد متاسفانه براي گاو عشق چيزي جز يك معماي قابل قبول نيست ميتواند با خروس ازدواج موفقيت آميزي داشته باشد  همچنين با موش ها نيز   ومار و ميمون هم ميتوانند در كنار گاو زندگي توام با آرامشي داشته باشند  ولي از ببر و بز بايد ترسيد

سال ببر :

ببر يك عيبجوي ياغي است و هميشه در حال طغيان بر ضد قدرت هاي مستقر است  او هميشه ميخواهد رهبر باشد اما بدبختانه همچنانكه براي بيشتر رهبر ها پيش مي آيد اغلب آن شايستگي را كه منجر به جلب اعتماد ديگران ميشود فاقد است ميمون چه در كار و چه در عشق ببر را دست خواهد انداخت و و بايد از مار دوري كند گاو  و گربه نيز با ببر سازگار نيستندولي با سگ و اژدها و اسب ميتواند رابطه ي خوبي داشته باشد

سال گربه :

خوشحال و با استعداد _ خوب _ بااحتياط _ لطيف _ ملا حظه کار _عاشق جمع _اهل غيبت کردن _ بدگوئی جاه طلبي دارند اما نه خيلي زياد به حد زيادي پرهيز كارند و رفقاي خوبي هستند گربه عاشق جمع است خيلي زود به گريه مي افتد گربه با بز و سگ درست كردار و خوك كنار مي آيد اما از موش بايد مثل طاعون بپرهيزد وبا ببر نيز چون از همان نژاد است بخوبي از حيله هايش با خبر است و در نتيجه از در گيري با او دوري ميكند

سال اژدها :

زود گول می خوردو کمال گرا مغرور و با هوش  محکم   با اراده  بخشنده  دل به کسی نمیبندد  تنها  خيره کننده واغلب دچار بد ترين وضعيت ها ميشود اين شهامت را دارد كه اشتباهسش را بپذيرد معمولا دير ازدواج ميكند واما با موش عاشق پيشه و مارو خروسي مغرور ارتباط خوبي دارد از بين تمام علامت ها تنها ميمون قادر است كه اژدها را فريب دهد  ارتباط اژدها و ببر به ندرت ميتواند آرام باشد و نيز بايد از سگ بپرهيزد

سال مار :

جذاب(مثل من)  احساساتی(مثل من)  شوخ   زيبا(مثل من)  روشنفکر(مثل من)  فيلسوف (مثل من) دقيق  حسابگر  اهل خطر کردن نيست  سختگير- زنان متولد اين ماه معمولا زيبا هستند . مار وقتش را بيهوده تلف نميكند و كمتر عمرش را با پر گويي و بيهوده گويي از دست مي دهد و به احساس و درك اوليه اش در موارد مختلف ايمان دارد و چون در شناسايي محيط و مردم اشتباه نمي كند اغلب قدم صحيح بر مي دارد.حس ششم او همان قدر قوي است كه پنج حس ديگر او قوي مي باشد  در مورد امور مالي مار اقبال بلند دارد به سرعت تصميم ميگيرد و در راه رسيدن به هدفش آسمان را به زمين مي آورد و اجازه نمي دهد هيچ مانعي در سر راهش قرار گيرد كمك كردن به مردم را بزرگترين كار ها ميداند و در امور عشقي  با ببر قادر به انجام هيچ كاري نمي باشد  

سال اسب :

اسب هميشه فوق العاده به نظر مي رسد عاشق مکانهای عمومی  ورزشکار  شوخ نکته سنج زرنگ   ناآرام خود  خواه خود دوست  اقتصاد دان  به خاطر عشق از همه چيز می گذرد خونگرم هيجاني و نا آرام است اسب با بز وسگ و ببر مي تواند زندگي خوبي داشته باشد ولي با موش هرگز 

سال بز :

شيک پوش  جذاب  هنرمند  خجالتی مطبوع و دلپذير  مذهبی  خوش قلب  دست و دلباز آرامش طلب   عاشق گفتگوی هنری  بز خيال باف كمتر از هر كسي به وقت شناسي اهميت مي دهد او بدون نظر و قصد دوستانش را مي رنجاند او مي تواند صنعتگر و هنر مند خوبي باشد  او ميتواند در كنار گربه خوك واسب خوشبخت شود و هيچ موجود ديگري نمي تواند در كنار اسب مدت زيادي دوام بياورد مخصوصا سگ 

سال میمون :

بد جنس   دلير   با همت   شوخ طبع  حيله گر  خود خواه  روشنفکر  با فرهنگ  سياستمدار  زيرک  و دانا  فرصت طلب او در حقيقت موجودي خود مركز بين استخلا قيت و اصالت افكار ميمون به حدي زياد است كه به راحتي مي تواند سخت ترين مشكلات را بدون ترس و واهمه حل كند  او هوش سرشا ري دارد  او در كنار موش و اژدها خوشبخت مي شود  اما موش ببر را دست مي اندازد

سال خروس :

مغرور لاف زن   از روی فکر حرف می زند  پرهيزکار   صريح الهجه  خوش لباس  بی پروا  رويائی شجاع  فعال جمع زنها را دوست دارد گاه براي دفاع از آنچه كه ميگويد حالت حمله پيدا ميكند او با جرات و شجاع است خروس با گاو و اژدها خوشبخت مي شود ولي بايد از گربه بپر هيزد

سال سگ :

خود خور  و نگران   درونگرا  يک دنده   بدگمان ترشرو  بدبين  ضد اجتماع  وفادار  صادق  درستکار وظيفه شناس    از گناه ديگران رنج می برد  ظاهری ساده او هميشه اولين كسي است كه عليه بي عدالتي داد سخن بر مي آورد  در عشق درستكار و ثابت قدم است سگ با اسب ببر و گربه  خوشبخت مي شود ولي از بز و اژدها بايد بپر هيزد

سال خوک :

دلير بلند همت  خد نما  دقيق  نسبت به گناه وسواسی به او اعتماد کنيد  ساده  راز دار گستاخ  بی طرف  يک رفيق فوق العاده کم حرف مثل ميمون يك  روشنفکراست خوك بايد از مار فرار كند  مادی گرا  نفس پرست  عاشق ميهمانی و تفريح    بز نيز از وجود خوك استفاده خواهد كرد به راحتي ميتواند سراغ سگ ها برود هر چه روز تولدش به سال نو نزديك تر باشد گرفتاريهايش بيشتر است

امروز با حافظ

سفيران ايراني جام جهاني معرفي شدند



سرانجام سفيران ايراني جام جهاني معرفي شدند
پس از مدت ها كش و قوس و دعوت از بازيكنان به مراحل مختلف اردويي، «برانكو ايوانكوويچ» سرمربي تيم ملي فوتبال ايران 23 بازيكن برگزيده خود را جهت حضور در جام جهاني 2006 آلمان اعلام كرد.
فهرستي كه كم و بيش نفرات آن از مدت ها پيش مشخص بودند و مي شد حدس زد كه سرمربي كروات چه بازيكناني را براي حضور در بزرگترين رويداد ورزشي جهان در رشته فوتبال برگزيده است.
اسامي بازيكنان تيم ملي فوتبال ايران به شرح زير است:
دروازه بان ها: ابراهيم ميرزاپور، وحيد طالب لو و حسن رودباريان
مدافعان: محمد نصرتي، يحيي گل محمدي، رحمان رضايي، اميرحسين صادقي و سهراب بختياري زاده
هافبك ها: مهدي مهدوي كيا، علي كريمي، فريدون زندي، جواد كاظميان، مهرزاد معدنچي، جواد نكونام، حسين كعبي، ستار زارع، آندريانيك تيموريان و مسعود شجاعي
مهاجمان: علي دايي، وحيد هاشميان، آرش برهاني، رسول خطيبي و رضا عنايتي
مهدي واعظي، هادي شكوري، مهدي رجب زاده، ميثم منيعي، عليرضا واحدي نيكبخت و محرم نويدكيا در فهرست انتظار قرار دارند.

بودجه چهارو نيم ميلياردي براي استقلال!

در جلسه هيأت مديره استقلال كه دوشنبه شب با حضور تمامي اعضاي هيئت مديره برگزار شد بحث بودجه به عنوان اصلي ترين بحث مطرح و قريب مديرعامل باشگاه موضوع بودجه چهار و نيم ميلياردي باشگاه استقلال را مطرح كرد.
ضمن اينكه در اين جلسه حضور قلعه نويي به عنوان سرمربي اين تيم در سال آينده و قريب به عنوان مدير عامل قطعي شده و در اين ميان تنها تكليف معاونان باشگاه استقلال مشخص نشده است.
باشگاه پيروزي تكذيب كرد!
در حالي كه منابع خبري، مذاكره آري هان سرمربي فعلي پيروزي را با مسئولان فدراسيون فوتبال كره جنوبي تأييد و خبر از امضاي قرارداد داخلي وي داده اند، اما باشگاه پيروزي تهران هرگونه مذاكره سرمربي اين تيم با تيم ملي كره جنوبي را تكذيب كرد. روابط عمومي اين باشگاه اعلام كرد كه «آري هان» در اتريش است و كارهاي مربوط به تدارك اردوي اين تيم را انجام مي دهد.
كريمي: جادوگر نيستم!
سرمربي تيم فوتبال استقلال اهواز گفت: تيم استقلال اهواز امسال در كورس قهرماني خواهد بود اما، جادوگر نيستم كه تيم خود را امسال قهرمان كنم. ما مي خواهيم در كورس قهرماني فصل بعد باشيم. اما دورنماي برنامه سه ساله ما حضور پرقدرت در ليگ قهرمانان آسياست.
كريمي پانزده تير را زمان شروع تمرينات استقلال اهواز عنوان كرد و افزود: فارغ از جام جهاني تمرينات خود را از پانزدهم تير آغاز خواهيم كرد و بنا داريم كه پنج - شش بازيكن ملي به جمع تيم مان اضافه كنيم.
جشن قهرماني به تعويق افتاد
پس از تصاحب عنوان قهرماني پنجمين دوره ليگ برتر مقرر شد روز سوم خرداد ماه مصادف با سالروز آزادسازي خرمشهر جشن قهرماني تيم استقلال برگزار شود؛ اما بنا به دلايلي برگزاري اين مراسم به تأخير افتاد. براساس تصميم مديران باشگاه استقلال، جشن بزرگ قهرماني اين تيم همزمان با شب سالروز ولادت حضرت زينب(س) يازدهم خرداد ماه برپا مي شود.
مربيان پايه «پيروزي» معرفي شدند
محمدحسن انصاري فرد ديروز احكام سه پيشكسوت پيروزي را صادر كرد.
در احكام صادره مجتبي محرمي به عنوان سرمربي تيم اميد انتخاب شد. محسن عاشوري هدايت تيم جوانان را برعهده گرفت و محمود خوردبين به عنوان مسئول نقل و انتقالات باشگاه برگزيده شد.
عماد رضا در استقلال!
بخش عربي خبرگزاري فرانسه به نقل از عماد محمدرضا مهاجم جوان و ملي پوش تيم ملي عراق و باشگاه فولاد خوزستان گزارش داد: اين بازيكن در آستانه پيوستن به تيم فوتبال باشگاه استقلال تهران براي يك فصل مي باشد.
عماد رضا كه فصل موفقي با فولاد خوزستان سپري كرد، گفته است: توافق اوليه با دست اندركاران تيم استقلال به پايان رسيده و طي روزهاي آتي قرارداد نهايي انتقالش به اين تيم در تهران به امضا خواهد رسيد.
35 ميليون پوند براي «اتوئو»!
آبراموويچ مالك ثروتمند باشگاه چلسي براي خريد مهاجم كامروني تيم فوتبال بارسلونا، يك پيشنهاد 35 ميليون پوندي را تقديم مقامات كاتالان كرد.
مقامات باشگاه بارسلونا در صورت فروش اتوئو به چلسي مي توانند با مبلغ بدست آمده براي فصل بعد تيري آنري را به تيم خود اضافه كنند چرا كه 35 ميليون پوند مبلغ زيادي است.
تاكنون خوآن لاپورتا، رئيس باشگاه بارسلونا هيچ پاسخي به خواسته مسئولين استمفوردبريج نداده است.
گزارش فوتبال اتحاديه اروپا در دستان بلر
خوزه لوئيس آرنات، كه زماني جانشين نخست وزير پرتغال بود هفته آينده گزارش خود را از چگونگي برگزاري فوتبال در كشورهاي زير مجموعه اتحاديه اروپا به توني بلر، نخست وزير انگلستان كه اكنون رئيس كميته EU است، ارايه مي كند.
لنارت يوهانسن، رئيس، لارس كريستر اولسن نايب رئيس و ريچارد كابورن وزير ورزش انگلستان هم به آرنات خواهند پيوست.