چند حرف . . .
زندگی مانند لبخند ژوکوند است، در نظر اول به روی بیننده تبسّم می کند، امّا اگر در او دقیق شوی می گرید. ژری تایلر
هـــــر کس بـــــــايد روزانه يک آواز بشنود ، يک شعر خوب بخواند و در صورت امکان چند کلمه حرف منطقی بزند. گوته
نمی توان امید داشت ، آدم های کوچک رازهای بزرگ را نگاه دارند. اُرد بزرگ
کجایی ای مسافر؟
کجایی ای مسافر؟ کجای این جاده مانده ای و انتظارم را نمی بینی؟گاهی باور بودنت در تردیدهایم گم می شود و گاهی انتظارت در افکار آشفته ام به سخره گرفته می شود.گاهی در خستگی هایم انتظار را پس می زنم و گاهی شاد به آغوشش می کشم.گاهی این انتظار آنقدر شیرین می شود که نبودنت رنگ بودن به خود می گیرد و گاهی آنقدر طاقت فرسا می شود که چشمانم را رو به راهی که از آن خواهی آمد می بندم.کاش می توانستم بار سفر ببندم و به دنبالت جای جای این کره خاکی را زیر پا گذارم.این شب ها دستان دعایم را به آسمان گرفته ام و دعا می کنم زودتر ندای آمدن را زمزمه کنی.پیش از آنکه باور آمدنت در روزمرگی هایم به عدم کشانده شود
يادمان شيون در بندر انزلي
|
تنديس گلآقا و شيون فومني در فومن نصب ميشود
|
| |
شهرداري فومن ساخت مجسمه از گل آقا و شيون فومني را به حميد شانس، سفارش داد.
مرحوم صابري و شيون فومني
پژمرده ایم ........
سراپا اگر زرد و پژمرده ايم
ولي دل به پاييز نسپرده ايم
چو گلدان خالي، لب پنجره
پر از خاطرات ترك خورده ايم
اگر داغ دل بود، ما ديده ايم
اگر خون دل بود، ما خورده ايم
اگر دل دليل است، آورده ايم
اگر داغ شرط است، ما برده ايم
اگر دشنه دشمنان، گردنيم!
اگر خنجر دوستان، گرده ايم!
گواهي بخواهيد، اينك گواه:
همين زخمهايي كه نشمرده ايم!
دلي سربلند و سري سر به زير
از اين دست، عمري به سر برده ايم...
روانشاد قیصر امین پور
مرا به خاطر بسپار که بهنام رفتنی است
چندی است كه دلم گرفته، صدايم لرزان شده ، چيزي در گلويم به صفحه قلبم مي كوبد و مي گويد اشك بريز ، اشك بريز ...
تو رفتي و من باز تنها شدم، راستي تنهايي را در چه مي بيني؟ در بي كسي، در
بي زباني ... تو رفتي و من به يادت، با باغچه گل محمدي، با حياط خانه،
با ميز و صندلي چوبي، همدم و همزبان شدم، بيا كه دل تنگ توام،
فراموش نكن، دل شكسته ام را فراموش نكن
هميشه با خودم فكر مي كنم در هر رهگذري تو را مي بينم و با تواني كه از دوستي ها مي گيرم از كنارت مي گذرم من به ياد تو هستم، تو هم مرا در ياد خود داشته باش

نام مرا به خاطر بسپار
بر تنه تمام درختان جنگلي
نام تو را به ناخن بر كندم
اكنون تو را تمام درختان
با نام مي شناسند
نام تو را به گرده گور و گوزن
با ناخن پلنگان نوشتم
اكنون تو را تمام پلنگان كوه ها
اكنون تو را تمام گوزن هاي زرد موي
با نام مي شناسند
ديگر نام تو را تمام درختان
با بهار زمزمه خواهند كرد
و مرغ هاي خوش خوان
صبح بهار نام تو را
به جوجه هاي كوچك خود ياد خواهند داد
اي بي خيال مانده ز من ، دوست
ديگر تو را زمين و زمان
از بركت جنون نجيب من
با نام مي شناسند
اي آهوي رمنده صحراي خاطره
در واپسين غروب بهار
نام مرا بخاطر بسپار

سخن سردبیر
به نام خالق عشق
با سلام خدمت دوستان عزیزم
باید به اطلاع شما عزیزان برسانم که از تاریخ ۱۷/۹/۸۶ شاهد از سرگیری فعالیت وبلاگ شیون خواهید بود. به امید اینکه در هیچ جایی عاشق دل شکسته ای وجود نداشته باشد.
سبز و شکیبا باشید
۸۶/۹/۱۴

سلام ای رهگذر با نگاه بی انتهایت به عمق تک تک حروف و واژه هایم بنگر و آرام آرام مرا همراه با این صفحه ورق بزن... و بعد به رسم روزگار مرا و عمق نوشته هایم را به دست فراموشی بسپار...