امتحان پايان ترم

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود: « کدام لاستیک پنچر شده بود؟»....!!!!

چند حرف . . .

زندگی مانند لبخند ژوکوند است، در نظر اول به روی بیننده تبسّم می کند، امّا اگر در او دقیق شوی می گرید. ژری تایلر

هـــــر کس بـــــــايد روزانه يک آواز بشنود ، يک شعر خوب بخواند و در صورت امکان چند کلمه حرف منطقی بزند. گوته

نمی توان امید داشت ، آدم های کوچک رازهای بزرگ را نگاه دارند. اُرد بزرگ

نامه ای برای آینده

کجایی ای مسافر؟

کجایی ای مسافر؟ کجای این جاده مانده ای و انتظارم را نمی بینی؟گاهی باور بودنت در تردیدهایم گم می شود و گاهی انتظارت در افکار آشفته ام به سخره گرفته می شود.گاهی در خستگی هایم انتظار را پس می زنم و گاهی شاد به آغوشش می کشم.گاهی این انتظار آنقدر شیرین می شود که نبودنت رنگ بودن به خود می گیرد و گاهی آنقدر طاقت فرسا می شود که چشمانم را رو به راهی که از آن خواهی آمد می بندم.کاش می توانستم بار سفر ببندم و به دنبالت جای جای این کره خاکی را زیر پا گذارم.این شب ها دستان دعایم را به آسمان گرفته ام و دعا می کنم زودتر ندای آمدن را زمزمه کنی.پیش از آنکه باور آمدنت در روزمرگی هایم به عدم کشانده شود

يادمان شيون در بندر انزلي

 
مراسم بزرگداشت شيون فومني به‌مناسبت شصت و يكمين سال‌روز تولد اين شاعر در دانشگاه بندر انزلي برگزار شد.
 
پورحاجي لنگرودي - مدرس دانشگاه - در اين مراسم كه عصر روز گذشته در دانشگاه پيام نور بندر انزلي برگزار شد، جايگاه شعري شيون فومني را در ادب فارسي رفيع دانست.
 
همچنين افشين پرتو - مدرس دانشگاه - برگزاري مراسمي با اين عنوان را از سوي دانشجويان مقدمه‌اي براي شناخت بيش‌تر اين شاعر دانست و متذكر شد: با توجه به جايگاه شيون در شعر گيلگي بايد گام‌هاي بيش‌تري در اين زمينه برداشته شود.
 
حامد فومني - فرزند اين شاعر - نيز درباره‌ي چاپ و گردآوري و تدوين آثار پدرش بعد از مرگ او
توضيحاتي را ارايه داد و همچنين گفت: از مشخصه‌هاي شيون فومني دوزبانه بودن اوست؛
او هم در حيطه‌ي شعر گيلگي شعرهاي بسياري دارد و هم در زمينه‌ي شعر فارسي شاهد
شعرهاي بسياري از او بوده‌ايم.
 
پايان مراسم نيز به شعرخواني اختصاص داشت.
 
سوم دي‌ماه شصت و يكمين سال‌روز تولد شيون فومني است، كه به گفته‌ي فرزندش، اين
مراسم به‌دليل فصل برگزاري متحانات دانشجويان يك ماه زودتر برگزار شد.
 
شيون فومني (ميراحمد سيدفخري‌نژاد) سوم دي‌ماه 1325 در شهرستان فومن متولد شد و در
شهريورماه 1377 پس از يک دوره بيماري مزمن کليوي و انجام پيوند کليه در يکي از بيمارستانهاي
تهران درگذشت.
 
آرامگاهش در بقعه‌ي سليمانداراب رشت بنا به وصيتش در کنار ميرزا کوچک خان جنگلي است.
 

تنديس گل‌آقا و شيون فومني در فومن نصب مي‌شود


 

شهرداري فومن ساخت مجسمه از گل آقا و شيون فومني را به حميد شانس،‌ سفارش داد.

                                                                 

مرحوم صابري و شيون فومني

تنديس دو اديب شهر فومن؛ كيومرث صابري فومني و شيون فومني،‌ در اين شهر نصب مي‌شود.
حميد شانس اين مجسمه‌ها را به سفارش شهرداري فومن مي‌سازد:«ساخت آثار پايان يافته و آماده برنزريزي هستند. اين عمليات نيز تا شهريور پايان مي‌يابد و مجسمه‌ها تا پايان تابستان آماده نصب در فومن مي‌شوند.»
ساخت مجسمه گل‌آقا در حالي صورت مي‌گيرد كه پوپك صابري،‌ فرزند گل آقا مخالف نصب تنديس پدرش در شهر فومن است. او در گفت و گو با خبرگزاري ميراث فرهنگي اين مخالفت را اعلام كرد .
شيون فومني (ميراحمد سيد فخري‌نژاد) و كيومرث صابري فومني مشهورترين چهره‌هاي ادبي معاصر خطه شمال ايران هستند.
«كيومرث صابري فومني»، اديب و طنزپرداز معاصر، هفتم شهريور 1320، همزمان با حضور ارتش متفقين در ايران، در صومعه‌سرا به دنيا آمد.
مادر او كه از معدود زنان باسواد شهر بود، در مكتبخانه قرآن تدريس مي‌كرد. پس از مرگ پدر تنها ممر درآمد خانواده، درآمد مادر بود.
دبستان را در شهر فومن به پايان رساند و در شانزده سالگي در امتحان ورودي دانشسراي كشاورزي ساري قبول شد. دو سال در آنجا درس خواند و پس از قبولي در امتحانات، در سن هجده سالگي به عنوان معلم يك دبستان روستايي، به «كَسما» رفت. يك سال در آنجا معلم بود.
در بيست سالگي به طور متفرقه در رشته ادبي امتحان داد و ديپلم گرفت. همان سال، در كنكور رشته سياسي دانشكده حقوق تهران پذيرفته شد و همزمان با تدريس در دبستان و دبيرستان، به تحصيل پرداخت.
اولين شعرش را در چهارده سالگي براي درج در روزنامه ديواري مدرسه‌شان سرود كه يك غزل هشت بيتي بود. اولين نوشته‌اش نيز ، بين سال‌هاي 1339ـ1336 در مجله اميد ايران چاپ شد.
سال 1345 با كمك «حسين توفيق» به تهران منتقل شد و در يكي از دبيرستان‌هاي تهران به تدريس پرداخت. پس از تعطيلي توفيق، به تدريس ادامه داد.
صابري در دهه پنجاه، بيشتر وقت خود را صرف مطالعه و تدريس كرد و در سال 1357 موفق به اخذ فوق ليسانس ادبيات تطبيقي از دانشگاه تهران شد.
پس از انقلاب در زمان نخست‌وزيري شهيد رجايي به مقام مشاور فرهنگي و مطبوعاتي نخست‌وزير منصوب شد. در زمان رياست‌جمهوري شهيد رجايي نيز به عنوان مشاور فرهنگي رئيس‌جمهور كارش را ادامه داد. هنگام رياست‌جمهوري آيت‌الله خامنه‌اي نيز در همان سمت ابقا شد.
اولين شماره ماهنامه گل‌آقا به همت صابري در مردادماه 1370 و اولين سالنامه گل‌آقا در اواخر همان سال، انتشار يافت.
گل‌آقاي ملت ايران سرانجام در صبح روز جمعه، يازدهم ارديبهشت ماه 1383 پس از طي يك دوره بيماري از دنيا رفت.
شيون فومني، ديگر هنرمند گيلاني نيز در سال 1325 در شهرستان فومن به دنيا آمد، پس از طي دوره متوسطه همراه با خانواده از رشت به کرمانشاه کوچ كرد و سه ساله دوم دبيرستان را تا اخذ ديپلم طبيعي در آنجا گذراند. 
او در سال 1374 مبتلا به بيماري نارسايي کليه شد و يک سال بعد براي درمان بيماري به تهران آمد. در همين سال از دانشگاه تربيت معلم فوق ديپلم گرفت.
شيون فومني در سال 1376 پس از سال‌ها تدريس و تعليم و تربيت فرزندان ايران بازنشسته شد و در شهريورماه 1377 پس از يک دوره بيماري مزمن کليوي و انجام پيوند کليه از دنيا رفت. طبق وصيت،‌ او را در کنار مقبره ميرزا کوچک جنگلي به خاك سپردند.
تحقيق و پژوهش در زمينه ي فرهنگ، و ادب گيلان و ارائه مجموعه اشعار گيلكي در قالب غزليات، منظومه‌ها و دو بيتي‌هاي محلي از جمله آثار ماندگار اوست.

پژمرده ایم ........

سراپا اگر زرد و پژمرده ايم
ولي دل به پاييز نسپرده ايم

چو گلدان خالي، لب پنجره
پر از خاطرات ترك خورده ايم

اگر داغ دل بود، ما ديده ايم
اگر خون دل بود، ما خورده ايم

اگر دل دليل است، آورده ايم
اگر داغ شرط است، ما برده ايم

اگر دشنه دشمنان، گردنيم!
اگر خنجر دوستان، گرده ايم!

گواهي بخواهيد، اينك گواه:
همين زخمهايي كه نشمرده ايم!

دلي سربلند و سري سر به زير
از اين دست، عمري به سر برده ايم...

روانشاد قیصر امین پور 

 

مرا به خاطر بسپار که بهنام رفتنی است

چندی است كه دلم گرفته، صدايم لرزان شده ، چيزي در گلويم به صفحه قلبم مي كوبد و مي گويد اشك بريز ، اشك بريز ...

تو رفتي و من باز تنها شدم، راستي تنهايي را در چه مي بيني؟ در بي كسي، در

بي زباني ... تو رفتي و من به يادت، با باغچه گل محمدي، با حياط خانه،

با ميز و صندلي چوبي، همدم و همزبان شدم، بيا كه دل تنگ توام،

فراموش نكن، دل شكسته ام را فراموش نكن

هميشه با خودم فكر مي كنم در هر رهگذري تو را مي بينم و با تواني كه از دوستي ها مي گيرم از كنارت مي گذرم من به ياد تو هستم، تو هم مرا در ياد خود داشته باش

 

نام مرا به خاطر بسپار

     بر تنه تمام درختان جنگلي

          نام تو را به ناخن بر كندم

               اكنون تو را تمام درختان

                    با نام مي شناسند

                         نام تو را به گرده گور و گوزن

                              با ناخن پلنگان نوشتم

                                   اكنون تو را تمام پلنگان كوه ها

                                        اكنون تو را تمام گوزن هاي زرد موي

                                             با نام مي شناسند

                                                  ديگر نام تو را تمام درختان

                                                       با بهار زمزمه خواهند كرد

                                                            و مرغ هاي خوش خوان

صبح بهار نام تو را

     به جوجه هاي كوچك خود ياد خواهند داد

          اي بي خيال مانده ز من ، دوست

               ديگر تو را زمين و زمان

                    از بركت جنون نجيب من

                         با نام مي شناسند

                              اي آهوي رمنده صحراي خاطره

                                    در واپسين غروب بهار

                                     نام مرا بخاطر بسپار

 

سخن سردبیر

به نام خالق عشق

با سلام خدمت دوستان عزیزم

باید به اطلاع شما عزیزان برسانم که از تاریخ ۱۷/۹/۸۶ شاهد از سرگیری فعالیت وبلاگ شیون خواهید بود. به امید اینکه در هیچ جایی عاشق دل شکسته ای وجود نداشته باشد.

سبز و شکیبا باشید

۸۶/۹/۱۴