منو ارزون فروختی؟
باور کنم
که در خاطراتت سایه شدم
بگو... تا کی
حسرت دیدار رو در خواب جستجو کنم
چطور فراموش کنم
که در حریق یک توهم منو رها کردی
باور های کثیف روزگار
نگاه مهربونت رو از من گرفتی
چطور به قضاوت نشستی که منو
اینگونه به چوب حراج بسپری
چطور باور کنم
که منو ارزون فروختی؟

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۸۶ ساعت 10:31 توسط شیون بیصدا
|
سلام ای رهگذر با نگاه بی انتهایت به عمق تک تک حروف و واژه هایم بنگر و آرام آرام مرا همراه با این صفحه ورق بزن... و بعد به رسم روزگار مرا و عمق نوشته هایم را به دست فراموشی بسپار...