دل نوشته ها ...
گاه خسته در راه ميمانيم، گاه ميترسيم و گاه گم ميشوم، گم ميشويم و مبهوت و درمانده به دنبال نشانه اي يا رد پايي به هر دري ميزنيم،..............و نميداني همسفر، نميداني در اين لحظات چه آرامش بخش است شنيدن صدايي آشنا كه مهربانانه دستي بر شانه ات نهاده و در گوشت نجوا ميكند: " گاه گم ميشويم، تا پيدا شويم .............همه هزارتوها راهي به بيرون دارند........ نه؟ ".........
از طرف دوست عزیزم مجید
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۸۶ ساعت 10:20 توسط شیون بیصدا
|
سلام ای رهگذر با نگاه بی انتهایت به عمق تک تک حروف و واژه هایم بنگر و آرام آرام مرا همراه با این صفحه ورق بزن... و بعد به رسم روزگار مرا و عمق نوشته هایم را به دست فراموشی بسپار...